آذرفزا
[ذَ فَ] (اِ مرکب) آتش افروز. آذرفروز. آذرافزا. ظرفی سفالینه که مجاور آتش نیم افروخته نهند تیز کردن آنرا :
نفس را بعذرم چو انگیز کرد
چو آذرفزا آتشم تیز کرد.
رودکی.
|| مقراضی که آتش بدان تند و تیز کنند. || (نف مرکب) سادن و خادم آتشکده.
نفس را بعذرم چو انگیز کرد
چو آذرفزا آتشم تیز کرد.
رودکی.
|| مقراضی که آتش بدان تند و تیز کنند. || (نف مرکب) سادن و خادم آتشکده.