تون
(اِ) رودهء پاک نکرده را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). رودهء گوسفند که در او سرگین بود. (شرفنامهء منیری). || قرارگاه نطفه را نیز گفته اند که زهدان باشد. (برهان). زهدان. (غیاث اللغات) (آنندراج). قرارگاه نطفه در رحم که زهدانش نیز گویند. (شرفنامهء منیری). زهدان و قرارگاه نطفه و رحم. (ناظم الاطباء). || سوراخ حمام. || جای سرگین انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || به معنی گلخن حمام هم آمده است و در عربی نیز گلخن هم این نام دارد. (برهان). گلخن. (غیاث اللغات) (آنندراج). گلخن حمام. (ناظم الاطباء). جائی در زیر خزانهء آب گرم حمام برای سوزاندن سوخت تا آب خزانه گرم شود. گولخ. گلخن. آتشخانهء حمام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پهلوی تون(1) (تنوره. دودکش). (حاشیهء برهان چ معین) :
گرمابهء زبون را در تیرماه تونی
هستی پلید بیرون زآنگونه کاندرونی.
لامعی.
می به تونت کشد سر، از بستان
بنگ رویت کند به گورستان.اوحدی.
|| به مجاز به معنی دوزخ است : می بینم به چشم سر که قومی را از تون دوزخ و از دودمان سیاه... سوی بهشت می برم. (فیه مافیه).
- به تون؛ به جهنم. به درک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تون به تون افتادن؛ دشنامی است مرده را: تون به تون بیفتند آنها که این بدعت گذاشتند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- || کلمهء اهریمنی به معنی مردن. (یادداشت ایضاً).
- تون به تون افتاده؛ دشنامی است مرده ای را. نفرینی است مرده ای را. (یادداشت ایضاً).
|| به لهجهء طبری تار، مقابل پود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در اصطلاح فرش بافان تار مقابل پود. (یادداشت ایضاً).
(1) - tun.
گرمابهء زبون را در تیرماه تونی
هستی پلید بیرون زآنگونه کاندرونی.
لامعی.
می به تونت کشد سر، از بستان
بنگ رویت کند به گورستان.اوحدی.
|| به مجاز به معنی دوزخ است : می بینم به چشم سر که قومی را از تون دوزخ و از دودمان سیاه... سوی بهشت می برم. (فیه مافیه).
- به تون؛ به جهنم. به درک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تون به تون افتادن؛ دشنامی است مرده را: تون به تون بیفتند آنها که این بدعت گذاشتند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- || کلمهء اهریمنی به معنی مردن. (یادداشت ایضاً).
- تون به تون افتاده؛ دشنامی است مرده ای را. نفرینی است مرده ای را. (یادداشت ایضاً).
|| به لهجهء طبری تار، مقابل پود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در اصطلاح فرش بافان تار مقابل پود. (یادداشت ایضاً).
(1) - tun.