ابوالنجم
[اَ بُنْ نَ] (اِخ) ابن ابی غالب بن فهدبن منصوربن وهب بن مالک نصرانی. طبیبی فاضل و جامع علم و عمل بود در طبقهء اطبای شامیین بحسن علاج و جودت معرفت در صناعات طبیّه معروف و مشهور است چنانکه در ترجمهء آن طبیب یگانه متقدمین اهل سیر بدینسان مسطور نموده اند: کان طبیباً مشهوراً فی زمانه جیّدالمعرفه بصناعه الطب محمود الطریقه فیها مشکور المعالجه. ابن ابی اصیبعه خزرجی در تاریخ خویش از ابوالفتح نصرانی که در زمرهء اطبّای عامل است حکایت کرده که پدر وی ابوغالب از اهالی حوران از قریهء شفا که از اعمال دمشق است بوده و او را عیّار گفتندی و روزگار خود را بفلاحت و زراعت میگذرانید و ابوالنجم در آن قریه تولد یافت. چون بسنّ رشد و تمیز رسید آثار ذکاوت و آیات فطانت از وی ظاهر گردید به رهنمونی بعضی از اهل فضل به دمشق رفته تا در نزد فضلای آن بلد به اخذ علوم ادبیّه اشتغال ورزد بعد از تکمیل آن علوم بتحصیل صنایع طبیه راغب گشت، در نزد اطبّای دمشق جزء نظری و عملی آن علم را تکمیل کرد سپس متعهّد علاج بیماران گشته هر روزه در محضر وی جمعی که به امراض مختلفه مبتلا بودند حاضر گشته از حسن تدابیر و معالجات آن طبیب حاذق صحّت مییافتند. آورده اند در آن زمان که وی بمعالجت عامه مشغول بود ملک ناصر صلاح الدین یوسف که اوّل ملوک آل ایوب است در رجل یمنایش سوادی پدید گشت که اطباء موت عضو تشخیص دادند از اضمده و اطلیه و اصلاح مزاج آن فساد بصلاح تبدیل نیافت بالاخره اطبّا حکم بر قطع دادند سلطان و اقربای او را زیاده اندوه و وحشت روی داد و کار به اضطرار کشید از آنروی در هر مکان از طبیبی نشان میجستند به جهت معالجت حاضر می ساختند در آن اثنا ملازمان آستان پایهء حذاقت وی را بعرض سلطان رسانیدند او را بحضور خویش خوانده استعلاج فرمود طبیب چون علامات بدید و بنیه و سحنه را نیک نظر کرد معروض داشت که آنچه را من بعلامات طبیه در مزاج ملک مشاهدت مینمایم برخلاف آن است که اطبا تشخیص داده اند و علاج این عارضه بدون قطع زیاده سهل و آسان است ملک را از آن تقریر زیاده مسرت روی داد و مقرر داشت که در علاج بدستور وی رفتار کنند ابوالنجم بمعالجت همت برگماشت و به ادویهء موضعیه و مصلحات مزاجیه پرداخت یک چند گذشت که سلطان صلاح الدین را فساد پای بمعالجت وی به اصلاح آمد و اثری از آن عارضه باقی نماند بشکرانهء این موهبت مالی زیاده بر مساکین و فقرا تصدق کرد و آن طبیب حادق را به انعام جزیل و تشریفات فاخره بنواخت و بطبابت خویش اختصاص داد و هم راتبهء کافی وی را معین داشت چون از آن طبیب ماهر چنان حذاقت فوق العاده که خود مانند سحری بود بظهور رسید اطبّای آن مملکت از وی سؤال کردند چگونه بعد از دیدن ملک بی تأمل استنباط کردی که آن مرض بدون قطع علاج پذیر است ابوالنجم گفت چون به حضور ملک درآمدم از طرز تکلم و آن حالات که متعلق بقوای نفسانی است تشخیص دادم که مبدأ را آفتی نیست چنانکه در سبب آن علّت نوشته اند ورمی است در جوهر دماغ و اختلال حالات دماغیه لازمهء اوست و هم در موضع ردائتی از ماده آن نیافتم از آن روی بحسن خاتمت این مرض حکم کردم اطباء بر حدس صائب و حذاقت وی آفرین و تحسین کردند. بالجمله آن طبیب یگانه همواره بملازمت آن پادشاه عادل بسر میبرد و عمری براحت و آسایش میگذرانید. نقل است که روزی در دمشق از بازار عطاران عبور میکرد شخصی را دید که بر زمین افتاده و جمعی بر گرد وی گرد آمده اند و افسوس می خورند ابوالنجم چون آن حالت بدید سبب ازدحام و افتادن آن مرد راهگذر پرسید گفتند: لحظه ای بیش نیست که این شخص ببازار درآمد و چنانچه می بینید چنین حالت از وی ظاهر گشت طبیب به بالین آن شخص برآمد از علامات طبیه معلوم کرد که روح حیوانی در بدن باقی است بعضی از کسان آن شخص حاضر بودند از شغل و عمل وی جویا گشت معلوم شد که حرفت دباغی داشته بدون تأمل گفت او را بر دوش گرفته در کوی دباغانش بر زمین نهادند چون ساعتی برگذشت اندک اندک به حرکت آمده نبض بحالت اصلی عود کرده و به تکلم درآمد و بدان تدبیر که آن طبیب نمود از موت خلاص یافت مردمان بر اصابت رأی آن طبیب آفرین کردند. جمعی از فضلا سبب بیهوشی آن مرد و معالجت وی را بدان قسم جویا شدند گفت ترک عادت و اختلاف حالت موجب مرض است چون دماغ آن مرد سالهای دراز به استشمام روایح منتنه و امکنهء کثیفه عادت داشت بدان مقام که هیچگاه او را مجال عبور نیفتاده بود رسید از سرعت نفوذ ادویه معطّره و بوهای خوش بیهوشی بر وی روی داد و چون به مقام اصلی خویشش بردند به عادتی که داشت مزاج به حالت اول عود کرد و از آن حالت که بس نزدیک به موت شده بود خلاصی یافت و اگر معالجت بدین طریق که دیدید نمی شد لحظه ای نمی گذشت که روح حیوانی از بدن وی مفارقت می کرد، فضلا و اطبا که این بیان از وی می شنیدند و با قواعد طبیه آنرا مطابق یافتند اذعان بر علم و عمل وی کردند مع القصه آن طبیب یگانه چنانکه مسطور گردید روزگار خود را به معالجت مرضی و تألیف کتب می گذرانید تا در سنهء پانصد و نه در شهر دمشق رخت به سرای آخرت کشید و هم در آنجا مدفون گردید او را در طب دو کتاب است یکی مسمّی بموجز در دو جزء علمی و عملی و دیگر کتابی است مبسوط در مجرّبات خویش در سه مجلّد. رجوع به نامهء دانشوران ج 1 ص 249 و عیون الانباء ج 2 ص183 شود.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
