توسن

معنی توسن
[تَ / تُو سَ] (ص، اِ) نافرهخته بود؛ یعنی ناآموخته. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 154). وحشی و رام نشونده را گویند عموماً. (برهان). سرکش و گردنکش و وحشی و ناآزموده. (ناظم الاطباء)... در هر صورت توسن در مردم سرکش نیز استعمال میشود... (انجمن آرا) (آنندراج). تند. سرکش. مقابل رام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : کسی که از تو نهان کینه دارد اندر دل دلش به طاعت تو شرزه گردد و توسن. عنصری. رای موافق و نیت و اعتقاد او از روزگار توسن برداشت توسنی. منوچهری. بسی تکلف بینم ترا بظرف همی لطیف حیزی خر، با تو توسن است و حرون. منجیک (از لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی). جهانستانی، شاهی، مظفری، ملکی که رام گشت به عدلش زمانهء توسن. مسعودسعد. رام است بخت تو که به هر وقت حاصل است حکمی که بر زمانهء توسن کند همی. مسعودسعد. نگویم از پس این حسب حال و محنت خویش که شد بدرد و غم و رنج، طبع توسن، رام. مسعودسعد. گر وی بدست بخت بگیرد عنان چرخ جز نرم گردنی نکند چرخ توسنش.سوزنی. خدایگان جهان پادشاه ملک آرام که امر ناقد او راست چرخ توسن، رام. سوزنی. بسیار سخن گفته شد از وعده و عشوه تا رام شد آن توسن بدمهر به زر بر.سوزنی. سوزنی در مدح وی با قافیه کشتی گرفت قافیه شد نرم گردن گرچه توسن بود و گست. سوزنی. لگامم بر دهان افکند ایام که چون ایام بودم تیز و توسن.خاقانی. توسن ایام را رأی تو تحسین نکرد شیر نگه کی کند سوی یکی لاغری.ظهیر. ملک چون دید کاو در کار خام است زبانش توسن است و طبع رام است.نظامی. من آن توسنم(1) کز ریاضتگری رسیدم ز تندی به فرمانبری.نظامی. مگر کز توسنانش(2) بدلگامی دهن برگشته ای زد صبح بامی.نظامی. زن چو دید او را که تند و توسن است گشت گریان، گریه خود دام زن است. مولوی. || اسب وحشی باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 74). اسبی باشد کرهء وحشی که به لگام راست کرده باشند. (نسخه ای از لغتنامهء اسدی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اسب سرکش و حرون و جهنده را گویند خصوصاً. (از برهان). اسب جوان رام نشده و دست آموزنگشته. (ناظم الاطباء). اسب سرکش. (فرهنگ جهانگیری). اسب و استر سرکش... و صحیح به ضم «تا»، و «واو» مجهول است چنانکه در مناظرالانشاء گفته. (فرهنگ رشیدی). کره اسب که تند و شوخ و سرکش باشد... . و صاحب بهار عجم در جواهرالحروف نوشته که ظاهراً اصح به «واو» مجهول و «شین» معجمه است(3) که به کثرت استعمال مهمله شده است چه توش به معنی قوت و توانائی است و تندی و شوخی اسب دال بر توانائی اوست... . (غیاث اللغات). در جهانگیری و برهان آورده اند و به معنی اسب و استر سرکش معروف است و رشیدی گفته... هم صاحب جواهرالحروف آورده که... (انجمن آرا) (آنندراج). کرهء ناآرام و نوزین، به تازیش حرون نامند. (شرفنامهء منیری). شموس(4). (صراح اللغه) (از منتهی الارب). حرون. بی فرمان. گاه گیر. گه گیر. (زمخشری از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کرهء توسن. هیدخ. (فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت ایضاً). در ترکی تُسَن کره اسبی را گویند که راه رفتن را هنوز خوب نیاموخته باشد(5). استعمال توسن و توسنی در فارسی قدیم است. (حاشیهء برهان چ معین) : فضل تو رایض موفق بود نیکنامی چو کرهء توسن.فرخی. رایضان کُرّگان به زین آرند گرچه توسن بوند و مردافکن.فرخی. تو نبینی که اسب توسن را به گه نعل برنهند لبیش.عنصری. مرا در زیر ران اندر، کمیتی کشنده نی و سرکش نی و توسن.منوچهری. ابلیس در جزیرهء تو برنشست بر بی فسار و سخت کش توسنش. ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 441). اسحاق زود فرودآمد و در پای نصر افتاد و زمین را بوسه داد و عذر خواست که این اسب من توسن است و از وی زود فرو نتوان آمدن. (تاریخ بخارا ص 101). اسب توسن ز اسب ساکن رگ گشت همخو اگر نشد هم تگ.سنائی. گر سواران خنگ توسن در کمند افکنده اند من کمند افکنده و شیر ژیان آورده ام. خاقانی. توسن اسب مرغزاری کز ریاضت بازماند آخور چرب مهنا برنتابد بیش ازین.خاقانی. روز از برای ثقل کشی موکب بهار پالان به توسن استر گرما برافکند.خاقانی. جهان بر ابلقی توسن سوار است لگد خوردن از او هم در شمار است.نظامی. اگر شبدیز توسن را تگی هست ز تیزی نیز گلگون را رگی هست.نظامی. شنیدم کادهم توسن کشیدش چو عنقا کرد از اینجا ناپدیدش.نظامی. تو بر کرهء توسنی بدگهر نگر تا نپیچد ز حکم تو سر. سعدی (بوستان). چه خوش گفت بهرام صحرانشین چو یکران توسن زدش بر زمین. سعدی (بوستان). عجوزی گر کند گلگونه بر روی چو توسن اشتر، از وی رم کند شوی. امیرخسرو. پیش رفتم به تظلم که رکابش بوسم تند برتافت عنان، بانگ به توسن زد و رفت. یغما. - توسن تندعنان؛ مرکب گردنکش و ستور سرکش. (ناظم الاطباء). || مرکب نجیب. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیبهای این کلمه شود. (1) - به معنی بعد هم ایهام دارد. (2) - به معنی بعد هم ایهام دارد. (3) - بر اساسی نیست. (4) - ظ: چموش است. (5) - کاشغری ج 1 ص 237... .
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.