آذرشب
[ذَ شَ] (اِخ) نام فرشتهء موکل آتش که پیوسته در آتش است. || (اِ مرکب) سمندر :
در شود بی زخم و زجر و درشود بی ترس و بیم
همچو آذرشب به آتش همچو مرغابی بجوی.
منوچهری.
[ و خسروپرویز را بود ] دستارچهء آذرشب و آن از موی سمندر بافته بود. (مجمل التواریخ). محتمل است مراد از موی سمندر حجرالفتیله یعنی پنبهء کوهی باشد و بعید نیست که آذرشب نیز به معنی حجرالفتیله بوده است(1). || و در بعض فرهنگها معنی برق و نیز نام آتشکده ای که گشتاسب در بلخ بنا نهاد و گنج های خویش در آن پنهان کرد آمده است.
(1) - در فرانسه لفظ سمندر «سالاماندر»فرشتهء موکل آتش و نیز حیوان معروف و هم پنبهء کوهی می آید.
در شود بی زخم و زجر و درشود بی ترس و بیم
همچو آذرشب به آتش همچو مرغابی بجوی.
منوچهری.
[ و خسروپرویز را بود ] دستارچهء آذرشب و آن از موی سمندر بافته بود. (مجمل التواریخ). محتمل است مراد از موی سمندر حجرالفتیله یعنی پنبهء کوهی باشد و بعید نیست که آذرشب نیز به معنی حجرالفتیله بوده است(1). || و در بعض فرهنگها معنی برق و نیز نام آتشکده ای که گشتاسب در بلخ بنا نهاد و گنج های خویش در آن پنهان کرد آمده است.
(1) - در فرانسه لفظ سمندر «سالاماندر»فرشتهء موکل آتش و نیز حیوان معروف و هم پنبهء کوهی می آید.