آذر زردشت
[ذَ رِ زَ دُ] (اِخ) آذَرِ زَرْدهُشْت. نام آتشکدهء هفتم از هفت آتشکدهء بزرگ پارسیان :
پرستندهء آذر زردهشت
همی رفت با باژ و بَرْسَم بمشت
چو از دور جای پرستش بدید
شد از آب دیده رخش ناپدید.فردوسی.
ببلخ آمد و آذر زردهشت
بطوفان شمشیر چون آب کشت
بهار دل افروز در بلخ بود
کزو تازه گل را دهن تلخ بود
زده موبدش نعل زرین بر اسب
شده نام آن خانه آذرگشسب.نظامی.
اگر بجنبهء تاریخی اسکندرنامهء نظامی اطمینان توان کرد از ابیات فوق برمی آید که آذر زردهشت در بلخ بوده و نام دیگر آن نیز آذرگشسب است. رجوع به آذرگشسب شود.
پرستندهء آذر زردهشت
همی رفت با باژ و بَرْسَم بمشت
چو از دور جای پرستش بدید
شد از آب دیده رخش ناپدید.فردوسی.
ببلخ آمد و آذر زردهشت
بطوفان شمشیر چون آب کشت
بهار دل افروز در بلخ بود
کزو تازه گل را دهن تلخ بود
زده موبدش نعل زرین بر اسب
شده نام آن خانه آذرگشسب.نظامی.
اگر بجنبهء تاریخی اسکندرنامهء نظامی اطمینان توان کرد از ابیات فوق برمی آید که آذر زردهشت در بلخ بوده و نام دیگر آن نیز آذرگشسب است. رجوع به آذرگشسب شود.