تو
[تَوو] (ع ص، اِ) تنها و طاق، و منه الحدیث: الطواف توّ و الاستجمار تو. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). || رسن یک تاه تافته. ج، اتواء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رسنی که یک لا تابند. (آنندراج). || خیمهء برپا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بنای برآورده شده. (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). || وَجَّهَ فلان من خیله بألف تو؛ ای بألف واحد. || مرد بی پروا از دین و دنیا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فارغ از کارها. (آنندراج). || ایلغار، یقال: جاؤا تواً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جاء تواً؛ یعنی قصدکنان آمد چنانکه هیچ چیز او را بازنگرداند. (از اقرب الموارد).