تنگه
[تَ گَ / گِ] (اِ) مقداری از زر و پول به اصطلاح هر جایی. (برهان). زر و سیم و مس مسکوک و رایج و پول نقد. تنکه. (ناظم الاطباء). نوعی از نقدینهء رایج هندوستان و آن دو فلوس باشد و در برهان... و صاحب تاریخ فرشته در ذکر سلطان علاءالدین خلبجی می نگارد که در آن عصر تکتوله، طلا و نقرهء مسکوک را می گفتند و تنگه نقرهء پنجاه جیتل مس را می خواندند و مقدار وزن آن معلوم نیست و از افواه شنیده شد که دو توله ربع کم بود و من آن وقت چهل سیر بود و هر سیر بیست وچهار توله. (آنندراج) (انجمن آرا). مقداری از زر و سیم. مقداری پول. قطعهء کوچک از طلا و نقره. (فرهنگ فارسی معین) : اگر تو عفو کنی بر دلم ببخشایی کنم ز تنگه به بالای این حصار انبار. مسعودسعد. کمینه خدمت هر یک ز تنگه صد بدره کهینه هدیهء هر یک ز جامه صد خروار. مسعودسعد. آری ز ترک خانان بسته به بند پای رایان ز هند و پیلان کرده ز تنگه بار. مسعودسعد. در راه چند تنگهء زر یافته است... در راه چند تنگهء زر دیدم. (انیس الطالبین بخاری ص128). - تنگهء کسی را خرد کردن نتوانستن؛ با زیادخواهی های او برنیامدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || رشته و خمیر باریک و بلند. (ناظم الاطباء). ... و نیز از آرد فطیرکرده مثل تنگه های نقره می سازند و «بغرا» می پزند و آنرا تنگه بغرا نامند. (شرفنامهء منیری). رجوع به تنگه بغرا و برگ بغرا (ذیل برگ) و بغرا شود. || جای تنگ و درهء کوه. || راه تنگ. (ناظم الاطباء).