تندیس
[تَ] (اِ مرکب) بمعنی تن مانند است، چه دیس بمعنی مانند باشد و بمعنی صورت و تمثال و پیکر و کالبد و قالب و جثه نیز آمده است اعم از انسان و حیوانات دیگر. (برهان) (از ناظم الاطباء). بمعنی تندس. (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج). از: تن + دیس، جزو دوم از مصدر «دئس»(1) اوستایی بمعنی نمودن و نشان دادن، یعنی تن نما، و این جزو بصورت پسوند در فرخاردیس و طاقدیس هم دیده میشود. (حاشیهء برهان چ معین) :
نگارند تندیس او گر بکوه
ز سنگ وقارش شود کُه ستوه.دقیقی.
دو تندیس از زر برانگیخته
ز هر صورتی قالبی ریخته.نظامی.
رجوع به فرهنگ ایران باستان ص261، ذیل شبدیز و تندس و تندسه و تندیسه شود.
(1) - daes.
نگارند تندیس او گر بکوه
ز سنگ وقارش شود کُه ستوه.دقیقی.
دو تندیس از زر برانگیخته
ز هر صورتی قالبی ریخته.نظامی.
رجوع به فرهنگ ایران باستان ص261، ذیل شبدیز و تندس و تندسه و تندیسه شود.
(1) - daes.