آذرپرست
[ذَ پَ رَ] (نف مرکب)آتش پرست. عابدالنار. گبر :
چو پیروزی شاهتان بشنوید
گزیتی به آذرپرستان دهید.فردوسی.
بر آن شهرها تازیان راست دست
که نه شاه ماند نه آذرپرست.فردوسی.
موبد آذرپرستان را دل من قبله شد
زآنکه عشقش در دل من آذر برزین نهاد.
معزّی.
بگفتا نگیرم طریقی بدست
که نشنیدم از پیر آذرپرست.سعدی.
چو پیروزی شاهتان بشنوید
گزیتی به آذرپرستان دهید.فردوسی.
بر آن شهرها تازیان راست دست
که نه شاه ماند نه آذرپرست.فردوسی.
موبد آذرپرستان را دل من قبله شد
زآنکه عشقش در دل من آذر برزین نهاد.
معزّی.
بگفتا نگیرم طریقی بدست
که نشنیدم از پیر آذرپرست.سعدی.