تناوب
[تَ وُ] (ع مص) بنوبت کردن. (زوزنی). بنوبت کار کردن. (آنندراج): تناوبوا علی الامر؛ تداولوه بینهم یفعلهُ هذا مره و هذا مره. (المصباح از اقرب الموارد). || قسمت نمودن آب را به سنگ ریزهء قسمت: تناوبوا علی الماء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بنوبت گرفتن: و هم یتناوبون النوبه فیما بینهم فی الماء و غیره؛ یعنی ایشان به نوبت می گیرند آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (اِ) آیش بنوبت. (ناظم الاطباء).