تمام

معنی تمام
[تَ] (ص، اِ، ق) درست و کافی و کامل. (غیاث اللغات). کافی و بسنده و کامل و بی نقصان. (آنندراج). درست و کامل و بی عیب. (ناظم الاطباء) :
ز نوذر همی گفت هرکس به سام
که برگشت از راه نیکی تمام.فردوسی.
ابا اسب و ساز و سلیح تمام
همه شیرمرد و همه نیکنام.فردوسی.
وزان پس نگر تا چه دارد پیام
ازو بشنو و پاسخش ده تمام.فردوسی.
بجان تو که نیارم تمام کرد نگاه
ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه.
فرخی.
با دولتی است باقی و با نعمتی تمام
با همتی که وهم نیارد بر او گذار.فرخی.
هیچ مردی تمام و پخته نگفت
که ازو هیچ کاری آید خام.فرخی.
گاه گوید که رنگ تو نه درست
گاه گوید که بوی تو نه تمام.فرخی.
چه گفت، گفت که ای در جفا نکرده کمی
چه گفت، گفت که ای در وفا نبوده تمام.
فرخی.
همه عدلست و همه حکمت و انصاف تمام
هرچه از فضل و کرم باتو خدای تو کند.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 15).
زیرا که میر داند در فضل او تمام
ما را به فضل او نرسد خاطر و ضمیر.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 45).
با نعمت تمام به درگاهت آمدم
امروز با گرازی و چوبی همی روم.
فاخری (از فرهنگ اسدی نخجوانی).
با شوکتی و عدتی سخت تمام، و فوج فوج لشکر پیش آمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص50). با خرد تمام که دارند با رحمت و رأفت و حلم باشند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص101). که ایشان با خرد تمام باشند. (بیهقی ایضاً). به شغلی سخت تمام و با نام. (تاریخ بیهقی ایضاً ص105). آن قصه اگر به تمام رانده آید دراز گردد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص380). وکیل را مثال بود تا خوردنی و نزل فرستادند سخت تمام. (تاریخ بیهقی ایضاً ص380). مردی تمام و کارهای نیکو بسیار کرد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص382). نیازمند خویش را بر سر مزن که وی را زدن خود رنج و نیازمندی خود تمام بود. (منتخب قابوسنامه ص38).
از طاعت تمام، شود ای پسر ترا
این جان ناتمام سرانجام کار تام.
ناصرخسرو.
و پسری بود وی را خردتر و نیکوروتر و به عقل تمام. آن را بر همهء فرزندان سالار کرد. (قصص الانبیاء ص33). چون خبر به یوسف رسید کس فرستاد تا به عزت تمام ایشان را آوردند و بفرمود تا جوالهای هریک را پر از طعام کردند. (قصص الانبیاء ص81). دویست شتر با آلات تمام و صد غلام... (قصص الانبیاء ص84). جمله پیش شموئیل آمدند با سلاحهای تمام. (قصص الانبیاء ص143).
درگوشه ای که کس نبدآگه ز حال ما
زان عشرت بغایت وزان مستی تمام.انوری.
ناموس جور و فتنه به خنجر قوی شکست
آرام ملک و دین به سیاست تمام داد.
انوری.
تا بدان صنعت شهرتی تمام یافتم. (کلیله و دمنه). میان اتباع او دو شگال بودند... و هر دو ذکای تمام داشتند. (کلیله و دمنه). شیر فرمود که این جا مقام کن تا از شفقت... ما نصیب تمام یابی. (کلیله و دمنه). در جمله در آن کار اقبال تمام کردم. (کلیله و دمنه). و از ملک پرسش و تقرب تمام یافت. (کلیله و دمنه). این مرد تبع بسیار و شوکت تمام دارد. (فارسنامهء ابن البلخی ص89). نوشیروان جواب داد که بسیار هیزم را اندک مایه آتش تمام بود. (فارسنامه ابن البلخی ص95). دهقان او را (فرخی را) هر سال دویست کیل... غله دادی و صد درم سیم... و او را تمام بودی اما زنی خواست. (چهارمقالهء عروضی). هزار ناو هست پرآب و علف که هریکی لشکری را تمام باشد. (چهار مقالهء عروضی).
هنوز باش که از بوستان دولت تو
گلی تمام نداده ست بوی خود به بهار.
مختاری.
و اگر کسی از راه فایده گرفتن مطالعه خواهد کرد عشر عشرین این تمام بود. (اسرار التوحید ص156).
از انعم خدای تعالی تمام بهر
بادی بدو جهان که سزاوار انعمی.سوزنی.
با آنکه تمامش آفریدند
ای کاش نیافریده بودی.خاقانی.
کار تو تمام باد چونانک
نقصان نرسد پس، اذا تم.خاقانی.
کرده چندین بنا به مصر و به شام
هریکی در نهاد خویش تمام.نظامی.
هوای قصر شیرینت تمام است
سرکوی شکردانی کدام است.نظامی.
زبسیار و زکم بگذر که خام است
نگهدار اعتدال اینت تمام است.نظامی.
دگر ره گفت کاین تدبیر خام است
صبوری کن که رسوائی تمام است.نظامی.
مجنون ز خوش آمد سلامش
بنمود تقربی تمامش.نظامی.
مرد باید خواه خاص و خواه عام
کو بود در فن و کار خود تمام.عطار.
... اما اگر جامه خواهد شست او را ده ستیر اشنان تمام است یعنی آنقدر تمام است که بدان کار کنی. (تذکره الاولیاء عطار).
مدت شش ماه می راندند کام
تا به صحت آمد آن دختر تمام.مولوی.
من زاول دیدم آخر را تمام
جای دیگر رو از اینجا والسلام.مولوی.
ای آفتاب روشن وای سایهء همای
ما را نگاهی از تو تمامست اگر کنی.سعدی.
حدیث دوست نگویم مگر بحضرت دوست
یکی تمام بود مطلع بر اسرارم.سعدی.
حریف دوست گر از خویشتن خبر دارد
شراب صرف محبت نخورده است تمام.
سعدی.
وی را پرسیدند که چرا زینت به چپ دادی و فضیلت، راست راست. گفت: آن را زینت راستی تمام است. (گلستان).
هم از حسن تدبیر و رای تمام
به آهستگی گفتش ای نیکنام.(بوستان).
کسی مرد تمام است از تمامی
کند با خواجگی کار غلامی.شبستری.
این تقوی ام تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمی کنم.حافظ.
گو شمع میارید درین جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام(1) است.
حافظ.
حسن تمام باخود عین الکمال دارد
در آبله است پنهان حسن برهنه پایی.
صائب (از آنندراج).
- تمامتر؛ کاملتر. به حد اعلا. به حد کمال : و وی را باز گردانیده می آید با نواخت هرچه تمامتر. (تاریخ بیهقی). علی میکائیل بر وی گذشت با ابهتی هرچه تمامتر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص366). ملک الموت سیبی بر بینی پیغمبر نهاد و جان کشیدن گرفت به رفقی و لطفی هرچه تمامتر جان مبارک سید عالم بر میداشت. (قصص الانبیاء ص245). در آن دیار هم شرایط بحث... هرچه تمامتر بجای آوردم. (کلیله و دمنه). فراغی هرچه تمامتر روی نمود. (کلیله و دمنه). به نشاطی هرچه تمامتر بانگی بلند بکرد. (کلیله و دمنه). شادی طلب تمامتر از شادی وجدان. (تذکره الاولیاء عطار).
- علی التمام؛ بطور کامل. به تمامی. ک. تماماً :
گر آنچه بر سر من می رود ز دست فراق
علی التمام فرو خوانم، الحدیث یطول.
سعدی.
- ماه تمام؛ مه تمام. بدر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بدر تمام. ماه شب چهارده که قرص کامل است :
ماه تمام است روی کودکک من
وز دو گل سرخ اندرو پرگاله.رودکی.
به زلف و عارض، ساج سیاه و عاج سفید
به روی و بالا ماه تمام و سرو روان.فرخی.
زلف تو مشک سیاه جعد تو شمشاد تر
قد تو سرو بلند روی تو ماه تمام.فرخی.
بر سر هر نرگسی ماه تمام
شش ستاره بر کنار هر مهی.منوچهری.
محمد از سر انگشت خود اشارت کرد
مه تمام به دو قسم شد به حکم اله.سوزنی.
دلبند من که بندهء رویش مه تمام
خورشید آسمان جمال است نجم نام.
سوزنی.
حور بهشت خوانمت ماه تمام دانمت
کادمیی ندیده ام چون تو پری به دلبری.
سعدی.
دیگر چه توقع است از ایام
چون بدر تمام شد هلالم.سعدی.
بوالعجب باشد از این خلق که رویت چو مه نو
می نمایند به انگشت و تو خود بدر تمامی.
سعدی.
بدر تمام روزی در آفتاب رویت
گر بنگرد بیارد اقرار ناتمامی.سعدی.
زنگی ارچه سیاه فام بود
پیش مادر، مهی تمام بود.
امیرخسرو دهلوی.
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی
کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار.حافظ.
شاهدی از لطف و پاکی، رشک آب زندگی
دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام.
حافظ.
- ناتمام؛ ناقص. فاقد کمال. نابالغ. نابسنده :
از طاعت تمام، شود ای پسر ترا
این جان ناتمام، سرانجام کار، تام.
ناصرخسرو.
این دو چیزم بر گناه انگیختند
بخت نافرجام و عقل ناتمام.
سعدی (گلستان).
هوس پختن از کودک ناتمام
چنان زشت نبود که از پیر خام.
سعدی (بوستان).
- ناتمامی؛ نقصان :
بدر تمام روزی در آفتاب رویت
گر بنگرد بیارد اقرار ناتمامی.سعدی.
|| ماهی که 30 روز کامل باشد. شهری با 30 روز. || همه و همگی و جملگی. (ناظم الاطباء). بکلی. یکسره :
بتا نخواهم گفتن تمام مدح ترا
که شرم دارد خورشید اگر کنم سپری.
رودکی.
چنان چون پدر گفته بودش تمام
به برزوی برخواند آن نیکنام.فردوسی.
شوم بازگویم مر او را تمام
که فرزند اویی و او هست مام.فردوسی.
یکی کاروان است، گفتا تمام
نمک بار دارند ای نیکنام.فردوسی.
پنج شش ماه زمستانی نگشاد درش
دو ربیع و دو جمادی و تمام رجبی.
منوچهری.
گفت (امیر محمد)... هرچه بمن رسیده بود، تمام، مرا خوش گشت. (تاریخ بیهقی). اگر این بنده آن شرایط درخواهد تمام،... همهء آن خدمتکاران بر من بیرون آیند. (تاریخ بیهقی).
امام تمام جهان بوتمیم
که نیرو شد از دین بدو بازویم.ناصرخسرو.
با اهل هنر گوی گریبان بگشای
وز نا اهلان تمام، دامن درکش.حافظ.
|| پرداخته و برآورده و بجا آورده و کاملانه و سراسر و بالتمام. (ناظم الاطباء). و بمعنی نظام گرفتن بالفظ گرفتن مستعمل است. (از آنندراج). || عاقبت و انجام و انتها. سرانجام و اتمام و ختم. (ناظم الاطباء). و بمعنی آخر و منقضی با لفظ شدن و کردن مستعمل است. (از آنندراج).
(1) - در این بیت ایهام به بدر نیز شده است. رجوع به ماه تمام در ذیل ترکیبهای همین کلمه شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.