تمادی
[تَ] (ع مص) ستیهیدن در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لجاج کردن و ادامه دادن در آن. (از اقرب الموارد) : از شدت حال و تمادی ایام محنت و تراکم امواج کربت و مقاسات شداید غربت نالش کرد. (ترجمهء تاریخ یمینی). || به نهایت رسیدن. || دراز شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد).