تلاقی
[تَ] (ع مص) فاهم رسیدن و یکدیگر را دیدن. (زوزنی). یکدیگر را دیدن. (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج). باهم ملاقات کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). دیدار کردن و همدیگر را دیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیکدیگر رسیدن. (از اقرب الموارد). یوم التلاقی؛ روز رستخیز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || (اِ) ملاقات و مصادفت. || دچارشدگی: تلاقی فئتین؛ دچارشدگی دو گروه باهم. (ناظم الاطباء).