تکمیل
[تَ] (ع مص) تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تمام گردانیدن و نیکو کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تمام گردانیدن. و با لفظ دادن مستعمل. (آنندراج). کامل گردانیدن و نیکو کردن. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح تصوف) از فنون تصوف سراویل یا سلاح دادنست و آن بعد از شد و پیش از شد تواند بود. چون کبیر شایستگی آن یابد. (نفایس الفنون علم تصوف). رجوع به فتوت و کبیر و شد شود. || (اصطلاح بیان) نزد علماء معانی بیان عبارت از احتراس است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و چون شاعر معنیی بگوید و بر اثر آن معنیی دیگر بیارد که معنی اول را تمامتر گرداند آن را تکمیل خوانند چنانک بلفرج گفته است:
شد ممکن در جهان هر کو بساطش بوسه داد
و آن دهد بوسه بساطش کز در تمکین بود.
در مصراع اول معنی بزرگی ممدوح تمام گفت که هرکس بساط او را بوسه دهد ممکن شود در جهان و در مصراع دوم کمال آن بزرگی بازنمود و گفت کسانی بحضرت او تواند رسید و شرف تقبیل بساط او یافت که استحقاق تمکین و احترام دارند و این سعادت هرکس را مسلم نباشد. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص265). رجوع به احتراس شود. || (اصطلاح ریاضی) نزد محاسبان عملی باشد که در علم جبر و مقابله مستعمل است و آن مقابل رد است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به رد و همین کتاب شود. || در فن معما قسمی از اعمال معمائیه و برابر تحصیل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به معما شود.
شد ممکن در جهان هر کو بساطش بوسه داد
و آن دهد بوسه بساطش کز در تمکین بود.
در مصراع اول معنی بزرگی ممدوح تمام گفت که هرکس بساط او را بوسه دهد ممکن شود در جهان و در مصراع دوم کمال آن بزرگی بازنمود و گفت کسانی بحضرت او تواند رسید و شرف تقبیل بساط او یافت که استحقاق تمکین و احترام دارند و این سعادت هرکس را مسلم نباشد. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص265). رجوع به احتراس شود. || (اصطلاح ریاضی) نزد محاسبان عملی باشد که در علم جبر و مقابله مستعمل است و آن مقابل رد است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به رد و همین کتاب شود. || در فن معما قسمی از اعمال معمائیه و برابر تحصیل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به معما شود.