تقاص
[تَ قاص ص] (ع مص) قصاص از یکدیگر بستدن. (زوزنی). قصاص از یکدیگر گرفتن. یقال: تقاص القوم، اذا قاص کل واحد منهم صاحبه فی الحساب او غیرهُ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). || (اصطلاح فقهی) بوسیله ای از وسائل طلب خود را از مدیون منکر وصول کردن. دائنی که مدیون وی از پرداخت دین خود امتناع میکند، حق دارد که به هر وسیله ای که در دسترس او موجود است، طلب خویش را وصول کند. این عمل را تقاص گویند. وصول کردن دین خود از مدیون منکر به هر وسیله ای که بتواند بر مال او دست باید.
- تقاص گرفتن؛ در تداول عامه، انتقام گرفتن. مجازات دادن.
-امثال: تقاص به قیامت نمی ماند، نظیر: از مکافات عمل غافل مشو. رجوع به امثال و حکم دهخدا ج1 ص158 و 549 شود.
- تقاص گرفتن؛ در تداول عامه، انتقام گرفتن. مجازات دادن.
-امثال: تقاص به قیامت نمی ماند، نظیر: از مکافات عمل غافل مشو. رجوع به امثال و حکم دهخدا ج1 ص158 و 549 شود.