تفته
[تَ تَ / تِ] (ن مف) گرم باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص488) (اوبهی). بمعنی بسیار گرم شده باشد. (برهان) (آنندراج). سخت گرم شده. (شرفنامهء منیری) (غیاث اللغات). بسیار گرم شده و تافته... و گداخته شده. (ناظم الاطباء). اسم مفعول از تفتن. (حاشیهء برهان چ معین) :
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
اکنون که در سراسر این سبز گلستان.
(منسوب به رودکی).
زواره بیامد به نزدیک اوی
فرامرز را دید تفته دو روی.فردوسی.
دایم ز دم سرد و آتش دل
چون کوره تفته بود دهانم.مسعودسعد.
پُرنیازی را که هم دل تفته بینی هم جگر
شرب عزلت هم تباشیرش دهد هم ناردان.
خاقانی.
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر.سعدی.
یکی دید صحرای محشر بخواب
مس تفته روی زمین زآفتاب.سعدی.
|| مخفف تافته هم هست که آزرده و کوفته شده و مکدر باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). تافته و تفسیده. (شرفنامهء منیری) :
بیدار چون نشست بر خفته
خفته ز عیب خویش شود تفته(1).
ناصرخسرو.
دل تافته، کو زمن تفته بود
بجاسوسی آسمان رفته بود.نظامی.
اگرچه زره تافتن تفته بود
رهی رفت کان راه نارفته بود.نظامی.
|| (اِ) پردهء عنکبوت. (فرهنگ جهانگیری) (اوبهی) (الفاظ الادویه). تار عنکبوت. (ناظم الاطباء). تنیدهء عنکبوت :
عشق او عنکبوت را ماند
بتنیده ست تفته، گردِ دلم.
رشیدی(2) (ازفرهنگ جهانگیری).
|| نام گیاهی است که خوردن بیخ آن جنون آورد. (برهان) (آنندراج). ریشهء دوایی که لفاح نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به تفت و لفاح شود.
(1) - ظ. به مجاز شرمنده. شرمسار و خجل و آشفته هم معنی میدهد. و رجوع به دیوان ناصرخسرو ص388 و حواشی مرحوم دهخدا شود.
(2) - این بیت در احوال رودکی تألیف سعید نفیسی ج3 ص1230 از شهید بلخی و به همین معنی آمده است.
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
اکنون که در سراسر این سبز گلستان.
(منسوب به رودکی).
زواره بیامد به نزدیک اوی
فرامرز را دید تفته دو روی.فردوسی.
دایم ز دم سرد و آتش دل
چون کوره تفته بود دهانم.مسعودسعد.
پُرنیازی را که هم دل تفته بینی هم جگر
شرب عزلت هم تباشیرش دهد هم ناردان.
خاقانی.
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر.سعدی.
یکی دید صحرای محشر بخواب
مس تفته روی زمین زآفتاب.سعدی.
|| مخفف تافته هم هست که آزرده و کوفته شده و مکدر باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). تافته و تفسیده. (شرفنامهء منیری) :
بیدار چون نشست بر خفته
خفته ز عیب خویش شود تفته(1).
ناصرخسرو.
دل تافته، کو زمن تفته بود
بجاسوسی آسمان رفته بود.نظامی.
اگرچه زره تافتن تفته بود
رهی رفت کان راه نارفته بود.نظامی.
|| (اِ) پردهء عنکبوت. (فرهنگ جهانگیری) (اوبهی) (الفاظ الادویه). تار عنکبوت. (ناظم الاطباء). تنیدهء عنکبوت :
عشق او عنکبوت را ماند
بتنیده ست تفته، گردِ دلم.
رشیدی(2) (ازفرهنگ جهانگیری).
|| نام گیاهی است که خوردن بیخ آن جنون آورد. (برهان) (آنندراج). ریشهء دوایی که لفاح نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به تفت و لفاح شود.
(1) - ظ. به مجاز شرمنده. شرمسار و خجل و آشفته هم معنی میدهد. و رجوع به دیوان ناصرخسرو ص388 و حواشی مرحوم دهخدا شود.
(2) - این بیت در احوال رودکی تألیف سعید نفیسی ج3 ص1230 از شهید بلخی و به همین معنی آمده است.