تعکظ
[تَ عَکْ کُ] (ع مص) پیچیده و دشوار شدن کار و سخت گردیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازداشتن و مانع شدن. (از اقرب الموارد). || دشوار گردیدن سفر بر کسی و دور شدنش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || خود را در بند داشتن قوم تا فکر و تأمل در کاری نمایند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اجتماع و ازدحام کردن در جایی. (از اقرب الموارد).