تضایق
[تَ یُ] (ع مص) تنگ شدن. (زوزنی). تنگ گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ضد اتساع. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط) : و عرصهء جولان بر سلطان تضایق میگرفت. (جهانگشای جوینی). || با همدیگر تنگ شدن و در یک جا نگنجیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگنجیدن قوم در مکانی یا با هم تنگ شدن در اخلاق: تضایق القوم لم یتسعوا فی خلق او مکان. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول