تصنیم
[تَ] (ع مص) تصویر کردن و نقش بستن. (منتهی الارب) (از شرح قاموس) (آنندراج) (ناظم الاطباء)(1). || آواز کردن مرد. (از تاج العروس) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). || به هر دو نوبت یک بار دوشیدن شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
(1) - در تاج العروس و قطر المحیط و اقرب الموارد و متن اللغه به این معنی نیامده است.
(1) - در تاج العروس و قطر المحیط و اقرب الموارد و متن اللغه به این معنی نیامده است.