تشهاق
[تَ] (ع مص) گردانیدن گریه را در سینهء خود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || رسیدن کسی را چشم زخم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || بانگ کردن خر. (از اقرب الموارد). || (ع اِ) بانگ خر و گویند تشهاق، آخر بانگ خر و زفیر اول آن است. (منتهی الارب). بانگ خر و یا آخر بانگ آن. (ناظم الاطباء). شهیق. (اقرب الموارد). || ارتفاع کوه و جز آن. (از اقرب الموارد).