تشنه

معنی تشنه
[تِ نَ / نِ] (اِ) ترجمهء عطشان. (آنندراج). کسی که میل و خواهش نوشیدن آب را دارد و عطشان. (ناظم الاطباء) ... پهلوی تیشنک(1) از تیشن(2) از تریشن(3)، اوستایی ترشنه(4)، سانسکریت ترشنه(5)، اورامانی تشنه(6)، گیلکی تشنه(7)، فریزندی و یرنی تجنا(8)، نطنزی تاشنا(9)، سمنانی تشون(10)، سنگسری تششون(11)، سرخه ای تشند(12)، لاسگردی تشن(13)، شهمیرزادی تاشنه(14)، عطشان، که تشنگی دارد ... (از حاشیهء برهان چ معین). ج، تشنگان :
تشنه چون بود سنگدل دلبند
خواست آب آن زمان به خنداخند
داد در دست او مرندهء آب
خورد آب از مرند او بشتاب.منجیک.
ز ترکان کس از بیم افراسیاب
لب تشنه نگذاشتندی بر آب.فردوسی.
بدان گونه شادم که تشنه به آب
دگر سبزه از تابش آفتاب.فردوسی.
بیفکند بس گور جنگی ز تیر
دل تشنه هامون ز خون کرده سیر.فردوسی.
هرکه مر این آب را ندید در این خاک
تشنه چو هاروت ماند و غرقه چو ذوالنون.
ناصرخسرو.
یارانْش تشنه یکسر، وز دوستی یْ ریاست
هر یک همی به حیلت دعوی کند سقائی.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص332).
ای تشنه ترا من رهی نمودم
گر مست نیی راست زی لب یم.
ناصرخسرو.
چند در این بادیهء خوب و زشت
تشنه بتازی به امید سراب.ناصرخسرو.
تشنه است خاک او ز سرچشمهء جگر
خون سوی حوض دیده به کاریز میبرید.
خاقانی.
تشنه بمانده مسیح شرط حواری بود
لاشهء خر ز آب خضر سیرشکم داشتن.
خاقانی.
امروز که تشنه زیر خاکی
فیض از کرم خدات جویم.خاقانی.
همیشه با دل تشنه در آن غم
که گر آبی خورم دریا شود کم.عطار.
چشمهء آب حیات بی لب سیراب تو
تشنهء دایم شده خشک دهان آمده.عطار.
تشنه می نالد که کو آب گوار
آب می گوید که کو آن آبخوار.مولوی.
تشنه را گر ذوق آید از سراب
چون رسد در وی گریزد جوی آب.مولوی.
تشنگان گر آب جویند از جهان
آب هم جوید به عالم تشنگان.مولوی.
تشنهء سوخته بر چشمهء حیوان چو رسید
تو مپندار که از پیل دمان اندیشد.سعدی.
تشنه را دل نخواهد آب زلال
کوزه بگذشته بر دهان سکنج.سعدی.
آب از پی مرگ تشنه جستن
هم کار آید ولی بشستن.امیرخسرو دهلوی.
بر آن تشنه بباید زار بگریست
که بر کف آب و باید تشنه اش زیست.
جامی.
|| بمعنی آرزومند مجاز است. (آنندراج).
- به خون یا بر خون کسی تشنه بودن؛خواهان مرگ کسی بودن :
به چنگ اندرش آبگون دشنه بود
به خون پریچهرگان تشنه بود.فردوسی.
گرفتم که بر خون این مرد [حسنک]، تشنه ای، مجلس وزیر ما را حرمت و حشمت بایستی داشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص182). گفت بوبکر دبیر به سلامت رفت ... دلم از جهت وی مشغول بود، فارغ شد و به دست این بی حرمتان نیفتاد، خاصه بوسهل زوزنی که بخون وی تشنه است. (تاریخ بیهقی). ...مهتر لشکر کجاست و بخون خوارزمشاه تشنه است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص320).
-تشنه بودن؛ میل به آب کردن و عطش داشتن. (ناظم الاطباء) :
هر که باشد تشنه و چشمه نیابد هیچ جای
بی گمان راضی بباشد گر بیابد آبکند.
شهید بلخی.
کنون بی گمان تشنه باشد ستور
بدین ده بود آب یک روی شور.فردوسی.
دل گرسنه است، قوت فرماید
روح تشنه است، راح بفرستد.خاقانی.
- || میل به هر چیزی از روی شوق نمودن. (ناظم الاطباء).
- تشنهء چیزی بودن؛ کنایه از اشتیاق هر چیز است. (برهان). اشتیاق به چیزی داشتن. (ناظم الاطباء).
|| بمعنی تشنگی آمده است چنانکه گرسنه بمعنی گرسنگی و آلوده بمعنی آلودگی. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ز پات اسب کنی چونت راه باید رفت
به گاه تشنه کف دست جام باید کرد.
ناصرخسرو.
خوردن بی تشنه نخواهم ز آب
بی سفرم نیست بکار اسب و زین.
ناصرخسرو.
کجاست خسته که آماده گشت مرهم جود
کراست تشنه که آب کرم زلال شده است.
رضی الدین نیشابوری.
(1) - tishnak.
(2) - tishn.
(3) - trishn.
(4) - tarshna.
(5) - trshna.
(6) - taeshnae.
(7) - taeshnae.
(8) - tajna.
(9) - tashna.
(10) - tashun.
(11) - tashshon.
(12) - tashand.
(13) - tashan.
(14) - tashna.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.