تسهیم
[تَ] (ع مص) بُرد به خط بافتن. (تاج المصادر بیهقی). منقش کردن جامه. || (زوزنی). چادر مخطط بافتن: سهم البرد؛ خططها بصور کالسهام. (از متن اللغه). || (اصطلاح علم بدیع) آن است که شاعر نسق شعر بر وجهی نهد که بعضی از آن بر بعضی دلالت کند و چون صاحب طبعی یک مصراع از آن بشنود بداند که مابعد آن چه تواند بود چنانکه شاعر گفته است:
خون عاشق مباح داشت بتم
باز وصلش حرام داشت مدام
نه مباحست آنچه داشت مباح
نه حرامست آنچه کرد حرام.
چون شاعر بشنود که:
نه مباحست آنچه داشت مباح.
هر آینه دریابد که تمامی آن، آن باشد که:
نه حرامست آنچه کرد حرام.
و همچنین آنچه بر قافیت دلالت کند هم از این قبیل باشد چنانکه عمادی گفته است:
در غم یار، یار بایستی
یا غمم را کنار بایستی.
اندرین بوستان که عیش منست
گل طمع نیست، خار بایستی.
و این صنعت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر، دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کرد مساهم و مشارک گردانیده است. (از المعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی چ دانشگاه ص374). و رجوع به ارصاد و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
خون عاشق مباح داشت بتم
باز وصلش حرام داشت مدام
نه مباحست آنچه داشت مباح
نه حرامست آنچه کرد حرام.
چون شاعر بشنود که:
نه مباحست آنچه داشت مباح.
هر آینه دریابد که تمامی آن، آن باشد که:
نه حرامست آنچه کرد حرام.
و همچنین آنچه بر قافیت دلالت کند هم از این قبیل باشد چنانکه عمادی گفته است:
در غم یار، یار بایستی
یا غمم را کنار بایستی.
اندرین بوستان که عیش منست
گل طمع نیست، خار بایستی.
و این صنعت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر، دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کرد مساهم و مشارک گردانیده است. (از المعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی چ دانشگاه ص374). و رجوع به ارصاد و کشاف اصطلاحات الفنون شود.