تسملو
[ ] (اِ) (نوعی لباس) سلسله دوز و زنجیره ای. (دیوان البسهء نظام قاری) :
چو بنمود در تسملو آن زره
گریبان از اوحدی گفت زه.
نظام قاری (دیوان البسه ص 182).
یکی زره ببر از تسملو درافکنده
یک از قوارهء جیبش به پیش روی سپر.
نظام قاری.
چو بنمود در تسملو آن زره
گریبان از اوحدی گفت زه.
نظام قاری (دیوان البسه ص 182).
یکی زره ببر از تسملو درافکنده
یک از قوارهء جیبش به پیش روی سپر.
نظام قاری.