تسخر
[تَ سَخْ خُ] (ع مص) به سخره گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فرمان بردار کردن دیگری را و رام کردن و بی مزد کاری گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی مزد کاری را بر دیگری تکلیف کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || چارپای کسی را بدون مزد سوار شدن. (از متن اللغه). || استهزاء و ریشخند کردن کسی را: تسخر به و منه؛ هزی ء به. (از المنجد). و رجوع به تَسخَر شود.