تسبیق
(1) [تَ] (ع مص) ناتمام افکندن گوسفند بچهء خود را. || گرفتن آنچه را که گرو بسته بود و بردوانیدن اسب یا دادن آنرا. از لغات اضداد است. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || بند پای بر پای مرغ گذاشتن. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (از المنجد). || مسابقه گذاشتن بین خیل. (از متن اللغه). || بدره گذاشتن میان شعراء تا هر کدام که غالب آیند جایزه را دریافت کنند. (از متن اللغه) (از المنجد). و رجوع به سبق و مسابقه شود.
(1) - باغین مشهورتر است. (از متن اللغه) (از المنجد) و رجوع به تسبیغ شود.
(1) - باغین مشهورتر است. (از متن اللغه) (از المنجد) و رجوع به تسبیغ شود.