تسبیح

معنی تسبیح
[تَ] (ع مص) خدای را به پاکی یاد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). به پاکی یاد کردن و صفت کردن خدای را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). به پاکی خدا را یاد کردن. (غیاث اللغات). تنزیه الحق عن نقائص الامکان و الحدوث. (تعریفات جرجانی). منزه داشتن حق جل و علا باشد از نقائص عالم امکان و نشانه های حدوث و از عیوب ذات و صفات همچنانکه تقدیس نیز به همین معنی باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). || سبحان الله گفتن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین. (قرآن 15 / 98). و رجوع به سورهء 20 آیهء 130 و پنجاه و ششم آیهء 73 و 96 و شصت و نهم آیهء 52 و صد و دهم آیهء 3 شود. و سبح بالعشی و الابکار. (قرآن 3/36). و رجوع به سورهء بیست و پنجم آیهء 60 و چهلم آیهء 57 و پنجاهم آیهء 38 و پنجاه و دوم آیهء 48 شود.
بردم این مه به تراویح و به تسبیح(1) بسر
من و سیکی و سماع خوش و آن ماه پسر(2).
فرخی.
مونس جان و دل من چیست تسبیح و قران
خاک پای خاطر من چیست اشعار و خطب.
ناصرخسرو.
نیکان ملت را بدین یاد تو تسبیح مهین
پیکان نصرت را بکین عزم تو هنجار آمده.
خاقانی.
حرمتی دارد چنان توقیع او کاندر بهشت
صبح ذلک گشت تسبیح زبان اعتبار.
خاقانی.
به صد تسلیم گفت ای من غلامت
زبانم وقف بر تسبیح نامت.نظامی.
پردهء سوسن که مصابیح تست
جمله زبان از پی تسبیح تست.نظامی.
خانه پر از دزد، جواهر بپوش
بادیه پر غول، به تسبیح کوش.نظامی.
ای یاد تو یادگار جانان
تسبیح زبان بی زبانان.عطار.
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم
پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم.سعدی.
گدایی است تسبیح و ذکر و حضور
گدا را نباید که باشد غرور.سعدی (بوستان).
دگر دستها را ز مرفق بشوی
ز تسبیح و ذکر آنچه دانی بگوی.
سعدی (بوستان).
اندیشه کردم که مروت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته. (گلستان).
همه شب نبودش قرار و هجوع
ز تسبیح و تهلیل و، ما را ز جوع.
سعدی (بوستان).
|| نماز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء). || (اِ). صلات و ذکر و تحمید. (متن اللغه). نماز. (منتهی الارب). || صاحب قاموس مقدس در ذیل تسبیحات آرد: در عهد جدید این لفظ با مزامیر و سرودهای روحانی ذکر گشته است افسسیان 5:19 کولسیان 3:16 و چنانکه در کتاب اعمال 16:25 مسطور است که پولس در زندان فیلپی تسبیح نمود و همچنین منجی ما با شاگردان خود بعد از صرف شام آخرین تسبیح خواند انجیل متی 26:30. || مجازاً بمعنی یکصد دانه در رشته کشیده نیز آمده. (غیاث اللغات). سبحه و بلون و دانه های رشته کشیده. (ناظم الاطباء) ... و نیز کلمهء مولدی است بمعنی سبحه، و آن مهره هائی است مدور، به رشته کشیده از گل پخته یا یسر یا چیزی دیگر که بدان شمار تسبیح و دیگر اذکار و اوراد نگاه دارند. و عدد آن مهره ها غالباً صد باشد و کمتر و بیشتر نیز بود، چون تسبیح هزار دانه و غیر آن. و تسابیح جمع آن است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). معمولا استعمال این کلمه را به معنی سبحه یعنی منظومهء مهره های معروف، جزو غلطهای مشهور می شمارند ولی چنانکه علامه محمد قزوینی در مقالهء خود به عنوان «تسبیح به معنی سبحه صحیح و فصیح است» تحقیق فرموده اند(3) کلمهء تسبیح علاوه بر ادبیات فارسی در ادبیات خود عرب نیز در معنی سبحه استعمال شده است. (نشریهء دانشکدهء ادبیات تبریز سال اول شمارهء 2) :
فلک به گردن خورشید بر شود تسبیح
مجره رشتهء تسبیح و مهره هفتورنگ.
منشوری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص292).
باز تسبیح آشکار افکنده ام
باز زنار از نهان دربسته ام.خاقانی.
اشک داود چو تسبیح برآرید از چشم
خوش بنالید که داود نوائید همه.خاقانی.
دانه دانه گهر اشک ببارید چنانک
گره رشتهء تسبیح ز سر بگشائید.خاقانی.
بر شکل زاهده ای تعویذها در گردان افگند، و تسبیح برگرفت و عصا و رکوه به دست کرد. (سندبادنامه ص 191).
غولی است جهان فرشته پیکر
تسبیح به دست و تیغ در بر.نظامی.
مرغ هوا در دلم آرام کرد
دانهء تسبیح مرا دام کرد.نظامی.
ور زلف پریشان را بر هم فکنی حلقه
تسبیح همه مردان زنار کنی حالی.عطار.
به جای حلقهء ابریشمین به کف تسبیح
به جای زخمه، به دستش دعای تمخیثا.
کمال اسماعیل (دیوان ص 205).
ای طبل بلندبانگ در باطن هیچ
بی توشه چه تدبیر کنی وقت بسیج
روی طمع از خلق بپیچ ار مردی
تسبیح هزار دانه بر دست مپیچ.سعدی.
عبادت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست.
سعدی (بوستان).
گویهای صدره ات تسبیح خیرات حسان
گوشه های دامنت سجادهء روح الامین.
سلمان ساوجی.
ما قلب را شکسته و پیمانه ساخته
تسبیح را گسسته و زنار کرده ایم.
سلمان ساوجی.
ز رهم میفکن ای شیخ به دانه های تسبیج
که چو مرغ زیرک افتد، نفتد به هیچ دامی.
حافظ.
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقهء رند شرابخوار.حافظ.
رشتهء تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود.حافظ.
خطت که بر خط یاقوت می نهم ترجیح
نوشته است بر آن لعل لب که آنت ملیح
گرفته اند به گردن تعلقی هر کس
من آن کمند دلاویز و پارسا تسبیح.
کمال خجندی.
از لبت شور ما خوش است آری
کل شیٍ من الملیح ملیح
زاهد شهر ما عجب مرغی است
دام کرده ز دانهء تسبیح.جامی.
چو آبگوشت بدوش افکند سجادهء نان
به گردنش کنم از دانهء نخود تسبیح.
بسحاق اطعمه.
منه زنهار دل بر مهلت صد سالهء دنیا
که آخر می شود چندانکه یک تسبیح گردانی.
صائب.
صد عقده زهد خشک به کارم فکنده بود
ذکرش به خیر باد که تسبیح می گسیخت.
صائب.
زاهد چه بلایی تو که این دانهء تسبیح
از دست تو سوراخ بسوراخ گریزد.
میرزا ابوالقاسم قائم مقام دوم.
طایر قدسی به تسبیح فقیه از ره مرو
دانه می ریزد اسیر دام میسازد ترا.
لسانی شیرازی.
- تسبیح چشم بلبل؛ سبحه که مهره های آن خالهای گرد، غیر رنگ خود داشته باشد، نزدیک هم. مانند جامه های چشم بلبل که قسمی از پارچه است. (آنندراج) (بهار عجم) :
گریه ام در آستین تسبیح چشم بلبل است
تا کدامین شاخ گل را دست بر دامن زدم.
ثأثیر (از آنندراج).
- تسبیح کربلائی؛ سبحه که از خاک کربلای معلی سازند. (بهار عجم) (آنندراج) :
در کوی بیوفایان دانی شریک من چیست
چون پیش اهل کوفه تسبیح کربلایی.
سلیم (آنندراج).
(1) - ن ل: این ماه به تسبیح و تراویح بسر.
(2) - ن ل: خوش این ماه دگر.
(3) - مجلهء یادگار سال دوم شمارهء پنجم.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.