تسبانیدن
[تَ دَ] (مص) سبب شکافتن لب شدن و تفسانیدن(1). (ناظم الاطباء). || گرم کردن(2). (ناظم الاطباء). || خبه کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خفه کردن. (ناظم الاطباء) : چیزی افتاد میان تلو و خار آن را بتسبانید. (ترجمهء دیاتسارون ص 213 انجیل لوقا).
(1) - مبدل تفسانیدن است. و این لغت بدین معنی در دیگر کتب لغت دیده نشده است.
(2) - مبدل تفسانیدن است. و این لغت بدین معنی در دیگر کتب لغت دیده نشده است.
(1) - مبدل تفسانیدن است. و این لغت بدین معنی در دیگر کتب لغت دیده نشده است.
(2) - مبدل تفسانیدن است. و این لغت بدین معنی در دیگر کتب لغت دیده نشده است.