تزه
[تَ زَ / زِ] (اِ) دندانهء کلید بود که از چوب کنند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص442). دندانهء کلیددان باشد. (صحاح الفرس) تزه و مدنگ دندانهء کلید بود. (نسخه ای از اسدی یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
دندانهء کلید باشد. (اوبهی) :
دهقان بی ده است و شتربان بی شتر
پالان بی خر است و کلیدان بی تزه.
لبیبی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص442).
و رجوع به تز، و رجوع به مدنگ و تژه شود.
دندانهء کلید باشد. (اوبهی) :
دهقان بی ده است و شتربان بی شتر
پالان بی خر است و کلیدان بی تزه.
لبیبی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص442).
و رجوع به تز، و رجوع به مدنگ و تژه شود.