تزمیع
[تَ] (ع مص) شتابی کردن و تیز رفتن ناقه. (منتهی الارب). || بچهء ناتمام افکندن ناقه. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد): زَمَّعت الناقهُ؛ القت ولدها. (متن اللغه). زمعت الناقه؛ رمَّعت. (اقرب الموارد). رجوع به ترمیع شود. || تزمیع بر کاری، اراده استوار کردن بر آن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بانگ کردن زنبور. (از متن اللغه).