تریع
[تَ ر ی یُ] (ع مص) درنگ کردن و توقف نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مکث و توقف. (از المنجد) (از اقرب الموارد)(1) (از تاج العروس از عباب). مکث و درنگ یا توقف. (از متن اللغه) (از تاج العروس از لسان). درنگ کردن و ایستادن. (شرح قاموس). || نمایان شدن و ناپدید شدن سراب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از تاج العروس). || سرگشته گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحیر. (اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس). || فراهم آمدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اجتماع قوم. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از تاج العروس). || جنبیدن و درخشیدن روغن بر سر طعام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جاری شدن چربی و روغن در طعام هنگامی که مقدار زیادی در غذا ریخته شود. (از اقرب الموارد). || جاری شدن آب. || دست پر برکت و بخشنده داشتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
(1) - صاحب اقرب الموارد درنگ کردن و توقف کردن را بصورت دو معنی آورده است.
(1) - صاحب اقرب الموارد درنگ کردن و توقف کردن را بصورت دو معنی آورده است.