تریشه
[تَ / تِ شَ / شِ] (اِ) تریش. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) :
جلدی به تن خستهء این زار نمانده ست
سراج غمت بسکه کشیده ست تریشه.
سلیم (از فرهنگ نظام).
و رجوع به تریش شود. || تراشه و خرده(1) که از تراشیدن چوب بیرون می آید. (از فرهنگ نظام). چوب خرد نوک تیز که گاه شکستن هیزم، از هیمه جدا شود. چوب نسبهً خرد که از شکستن چوبهای خشک پیدا آید با نوک و اطرافی خلنده و برنده : تریشهء اجاق گیرانهء خوبیست. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
(1) - در متن خورده است!
جلدی به تن خستهء این زار نمانده ست
سراج غمت بسکه کشیده ست تریشه.
سلیم (از فرهنگ نظام).
و رجوع به تریش شود. || تراشه و خرده(1) که از تراشیدن چوب بیرون می آید. (از فرهنگ نظام). چوب خرد نوک تیز که گاه شکستن هیزم، از هیمه جدا شود. چوب نسبهً خرد که از شکستن چوبهای خشک پیدا آید با نوک و اطرافی خلنده و برنده : تریشهء اجاق گیرانهء خوبیست. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
(1) - در متن خورده است!