ترنج
[تَ رَ] (اِ) تنج باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال). بمعنی فراهم نشاندن. (برهان). فراهم نشانده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنجیدن و ترنجیدن و ترنجیده شود. || معبر تنگ و راه دشوار. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تنجیدن، ترنجیدن و ترنجیده شود.