ترناب
[تِ] (اِخ) دهی از دهستان بهمئی گرمسیر است که در بخش کهکیلویهء شهرستان بهبهان و در 21 هزارگزی شمال باختری لک لک، مرکز دهستان قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است. و 80 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانهء ترناب و محصول آنجا غله و پشم و لبنیات است. شغل مردم آن دیه که از طایفهء بهمئی میباشند زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان بافتن قالیچه و جاجیم و پارچه است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ترناس.
[ تَ ] (اِ صوت) صدایی را گویند که هنگام تیرانداختن از چلهء کمان برآید. (فرهنگ جهانگیری). (فرهنگ رشیدی). صدا و آوازی باشد که بوقت تیرانداختن از چلهء کمان برآید. (برهان) (ناظم الاطباء). صدای انداختن تیر از چلهء کمان را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). اما در شعر فردوسی و اسدی که شاهد آورده اند سرپاس دیده شده به معنی گرز و الله اعلم. (فرهنگ رشیدی) :
دل سرکشان پر ز وسواس بود
همه دشت پر بانگ ترناس(1) بود.
فردوسی (فرهنگ جهانگیری).
کمان ابر و بارانش الماس بود
همه کوه پر بانگ ترناس بود.اسدی (ایضاً).
(1) - در فهرست ولف این کلمه نیامده است.
ترناس.
[ تَ ] (اِ صوت) صدایی را گویند که هنگام تیرانداختن از چلهء کمان برآید. (فرهنگ جهانگیری). (فرهنگ رشیدی). صدا و آوازی باشد که بوقت تیرانداختن از چلهء کمان برآید. (برهان) (ناظم الاطباء). صدای انداختن تیر از چلهء کمان را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). اما در شعر فردوسی و اسدی که شاهد آورده اند سرپاس دیده شده به معنی گرز و الله اعلم. (فرهنگ رشیدی) :
دل سرکشان پر ز وسواس بود
همه دشت پر بانگ ترناس(1) بود.
فردوسی (فرهنگ جهانگیری).
کمان ابر و بارانش الماس بود
همه کوه پر بانگ ترناس بود.اسدی (ایضاً).
(1) - در فهرست ولف این کلمه نیامده است.