ترکه
[تَ کَ] (ع اِ) خود آهنین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خود آهنین. (از اقرب الموارد). خود آهنین که جنگجویان بر سر نهند. (از المنجد). || بیضهء شترمرغ که گذاشته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). بیضهء شترمرغ و یا هر مرغی که جوجه از آن بیرون آمده باشد. (ناظم الاطباء). بیضهء بعد از خارج شدن جوجه. (از اقرب الموارد). تریکه؛ بیضهء متروکهء شترمرغ و بیضهء بعد از خارج شدن جوجه (از المنجد). ج، تَرک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || زن میانه قد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || زن بیوه ای که در خانهء پدرش بماند و کسی با وی ازدواج ننماید. (از المنجد). و رجوع به تریکه شود. || و در حدیث است: جاءالخلیل الی مکه یطالع ترکته، یعنی هاجر و اسماعیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و اگر بکسر راء روایت شود. آنرا وجهی است، بمعنی شی ء متروک. (منتهی الارب). چیزی که شخص آنرا ترک کند و باقی گذارد. (از تعریفات جرجانی). در اصطلاح بمعنی تَرِکَه آمده و رجوع به تعریفات جرجانی و ترکه شود.