ترطیب
[تَ] (ع مص) تر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تر کردن جامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تر کردن و تری در مزاج آوردن. (غیاث اللغات) (از آنندراج). و من المجاز: و ما رطب لسانی بذکرک الا ما بللتنی به من برک. (اقرب الموارد). || رُطَب دادن. (تاج المصادر بیهقی). رطب خورانیدن قوم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || رطب گردیدن بُسر. (از اقرب الموارد) (از المنجد).