ابوالقاسم

معنی ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) زهراوی خلف بن عباس القرطبی.(1) وی در تاریخ طب بزرگترین نماینده و معرف جرّاحی عرب است و کتب او از مراجعی است که جرّاحان قرون وسطی به آن استناد می جستند. با شهرت تام وی اطلاعات کمی در باب او بما رسیده و اینکه بعضی او را ساکن شرق گفته اند بی اساس است و مولد او قطعاً زهرا محلی در جوار قرطبه است که بدستور عبدالرحمن سوم، به نام زهرا محبوبهء وی به سال 936 م. بناشد، و وجه انتساب زهراوی همین است. زمان حیات ابوالقاسم مورد اختلاف است بعضی گفته اند وی در عصرلئون افریقائی(2) میزیست و لئون در تراجم خویش چند جمله بدو اختصاص داده و وی را بعنوان طبیب سردار بزرگ منصور معرفی کرده و تاریخ قتل او را در جنگ قرطبه به سال 404 ه . ق. مطابق 1013 م. گفته است و عنقریب خواهیم دید که این تاریخ از حقیقت دور نیست. کازیری(3) عصر ابوالقاسم را بمائهء دهم و یازدهم میلادی میرساند. وی نخست در مجلد اول فهرست خود ص 173 میگوید که همهء مورخین اسپانیائی سال مرگ او را 500 ه . ق. میدانند و سپس در مجلد دوم ص 136 عبارتی از ضبّی اقتباس و همان تاریخ را نقل میکند. این عبارت همان است که در اول نسخهء چاپی تألیف ابوالقاسم، در نامه ای که کازیری به شانینگ(4) ناشر کتاب مینویسد، دیده میشود. کازیری نقل میکند که پس از ضبّی، ابومحمد علی (معلوم نشد کیست) ابوالقاسم را بعنوان مورخ اطبای اسپانیا ستوده است. ما خواسته ایم قول ضبی را اساساً در نسخهء شمارهء 1676 (کتابخانهء اسکوریال) مورد تحقیق قرار دهیم. ضبی پس از تمجید معلومات و کتاب ابوالقاسم موسوم به «التصریف» گوید که وی به سال 400 ه . ق. درگذشت و کازیری این تاریخ را به 500 ه . ق. مبدل ساخته است. کسی که نوشته های کازیری را مورد تحقیق قرار نداده بنظر او این امر شگفت است ولی ما که غالباً در مقایسهء فهرست وی با نسخ خطی کتابخانهء اسکوریال اشتباهات بسیار او را دیده ایم، تعجب نمیکنیم. از این جهت وی در اطلاعاتی که به شانینگ میدهد، کتاب جرّاحی او را در نسخ شماره های 871-6 که شامل نصف مجلدات تصریف با تصاویر جالب توجه آلات جرّاحی است نشناخته و فقط بذکر رسالهء مجهوله المؤلف اکتفا کرده است. حاجی خلیفه، تصریف ابوالقاسم را ذیل شمارهء 3034 آورده و برحسب عادت خود تاریخ وفات مؤلف را ذکر کرده است. او نیز مانند ضبّی سال وفات وی را 400 ه . ق. میداند. در بعض رسایل ابن ابی اصیبعه نام ابوالقاسم آمده ولی نمیدانیم آیا تاریخی هم ذکر شده است یا نه. ووستنفلد(5) سال 500 ه . ق. را (شاید بتقلید کازیری) پذیرفته است. تاریخی که ضبی و حاجی خلیفه نقل کرده اند، اگرچه مشکوک است لکن بحقیقت نزدیکتر است. سابقاً این مسئله دقت ناشرین کتب موزهء بریطانیه را جلب کرده بود و آنان به پیروی ماکاری(6) تذکر داده اند که ابن حزم متولد در 994 م. خود را معاصر ابوالقاسم معرفی کرده. دزی لطفاً عبارت ماکاری را برای ما فرستاد و نوشت که ابن حزم436 ه . ق. مطابق 1063 م. وفات کرده است. از تعبیرات مختصری که در این عبارت بکار رفته و من خوانده و فهمیده ام چنین استنباط میشود که ابن حزم با آنکه معاصر ابوالقاسم است ازو جوانتر بوده است. عقیدهء کند(7) با آنکه مأخذش مجهول است لکن ذکر آن مفید است: «در سرای وزیر، عیسی بن اسحاق و خلف بن عباس الزهراوی، دو طبیب که بعلم و مخصوصاً بواسطهء تألیفات محققانهء خود مشهور بودند، مجالس درس برای کسانی که بعلوم طبیعی، نجومی و ریاضی علاقمند بودند داشتند و هر دو طبیب را نام عبدالرحمن بود و از جانب دیگر آنان چندان متقی و نیکوکار بودند که درب سرایشان شبانروز باز و صحن خانهء آنان از فقرائی که برای معالجه می آمدند، پر بوده است.» عبدالرحمن در سال 961 م. وفات یافت، و ابوالقاسم یکی از اطبای او بود با مقایسهء عبارت فوق با قول ابن حزم میتوان تاریخ لئون افریقائی را مبنی بر اینکه زاهراوی به سال 1013 م. بسن 101 سالگی درگذشته مقرون بحقیقت دانست. طریقهء دیگری نیز برای کشف تقریبی عصر یک مؤلف هست و آن بالا بردن منقولات نویسندگان متأخر است و ما هم همین طریقه را تعقیب میکنیم: برخلاف عقیدهء فریند(8) که میگوید نام ابوالقاسم در هیچیک از کتب مؤلفین عرب نیامده، عدهء بسیاری از اطبای شرق و غرب از او نام برده اند. از اولین کسانی که یاد او کرده اند میتوانیم نام دوهم وطن او: رافقی، مؤلف رسالهء کحالی (که در کتابخانهء اسکوریال موجود است) و در اواخر مائهء یازدهم میزیسته، و ابن عوام مؤلف کتاب الفلاحه را، که در مائهء دوازدهم م. زندگی میکرده، نام بریم. و عدهء طبقه دوم بسیار است. چنانکه ذکر زهراوی را در کتب ذیل می بینیم: «نهایه الادراک» مجموعهء مؤلف در مأئهء دوازدهم (شمارهء 1036 از کتب عربی) در باب ادویهء مفرده و «مغنی» تألیف ابن بیطار (شمارهء 1036 از کتب عربی) و «منهاج الدکان» تألیف کهن العطار (شماره 1086 از کتب عربی)، و «تذکره الهادیه» تألیف ابن سویدی(9) که در همان تاریخ نوشته شده (شمارهء 1024-34 از کتب عربی) و در «رسایل کحالی» صلاح الدین بن یوسف (شمارهء 1042 از ضمیمه و 1043) و «رسایل ابوالمحاسن» و کتاب «جرّاحی» ابن قف (شمارهء 1023 از ضمیمه) و بالاخره در «مفردات سرابیون». بعضی از این تذکره ها شایان اهمیت اند و ما از آنها بحث خواهیم کرد. ظاهراً ابوالقاسم در مشرق و مغرب شهرت بسیار یافته است و علل آن بسیار است ابوالقاسم مخصوصاً در جراحی شهرتی تام دارد. چه میدانیم که اعمال جراحی در اسپانیا مورد توجه نبوده و ابوالقاسم خود آنرا بما تذکر میدهد و از جهت دیگر میدانیم که ابن زهر عمل جراحی را بچیزی نمی شمرد(10) و نیز اطلاع داریم که اسپانیا تا مائهء دوازدهم میلادی از خود اطبای بزرگی نداشته است.
مؤلفات ابوالقاسم مانند شخصیت خود او مورد مناقشات بسیار شده است، معهذا نباید تصور کرد که وسائل حل مسئله موجود نیست. آثار وی به اشکال مختلف وجود داشته و در قرون وسطی رواجی تام یافته است ولی بعدها روایت آنها موقوف مانده و حتی مورخین بزرگ دیگر دسترسی بدانها پیدا نکرده اند. پانزده سال پیش(11) که ما ترجمهء جراحی ابوالقاسم را منتشر کردیم و یادداشت مختصری در بارهء او نوشتیم در آن موقع گمان می کردیم که پس از کازیری و شانینگ، دیگر برای ما مورد بحثی باقی نمانده، ولی ما در اشتباهی بزرگ بودیم چه پس از تتبعات بسیار و مطالعه ای که بخصوص در نسخ خطی عبری بعمل آوردیم توانستیم بوجهی مقنع تألیف کامل ابوالقاسم را احیاء کنیم. اگر بخواهیم همهء اشتباهات مورخین سلف را ذکر کنیم امری طویل و کم فایده خواهد بود. در اینجا مجموعهء اسنادی که برخی بکر و بدیع و بعضی دیگر تکرار اقوال پیشینیان است یاد میکنیم و بوسیلهء مقایسهء آنها معلوم خواهد شد یادداشتهائی که تاکنون در باب این مؤلف نگاشته شده برپایه ای استوار نیست. جای تعجب است که چگونه قدما بشخصیت حقیقی ابوالقاسم پی نبرده اند در صورتی که منابع و اسناد مربوطه مدتهای دراز در دسترس عامه بوده ولی در استخراج آنها اهمال شده است. ابوالقاسم همهء آثار خود را در مجموعه ای شامل سی کتاب منتشر کرد و آنرا به تصریف موسوم ساخت و عنوان کامل تألیف وی این است: «التصریف لمن عجز عن التألیف»، که آنرا بطرق مختلفه معنی کرده اند و بخصوص در مورد کلمهء تصریف اختلاف بسیار است و از آن بالانفراد نتوانسته اند مقصود مؤلف را دریابند. معنی این کلمه را بدون کلمات متعاقبه نمیتوان فهمید. از طرف دیگر عنوان کامل این مجموعه نیز قابل فهم نیست مگر آنکه به محتویات کتاب معرفت کامل داشته باشیم و این توفیق هم تاکنون احدی را میسر نشده است، چه میدانیم کلمهء تصریف و ریشهء آن مفاهیم بسیار و گوناگون دارد. بنظر میرسد که یکی از مترجمین عبری موسوم به مشولم(12) دچار اشکال شده باشد، زیرا وی عنوان عبری «کتاب التصریف» را که شم طوب(13) بکلمهء عبرانیهء «شیموش»(14) که مرادف کلمهء لاطینیهء «سروی تر»(15) باشد تعبیر کرده بود تقلید کرد. مجموعهء تعابیر مختلفهء عنوان کتاب مزبور که ما تدوین کرده ایم از اینقرار است:
آ) پتی دلاکروا(16) التصریف لمن عجز عن التألیف را: دستور عملی جهت کسانی که نمیدانند چگونه ادویه را تألیف کنند ترجمه کرده است.
ب) شانینگ(17): مجموعه ای جهت استفادهء کسانی که در تألیف ادویه راه خطا پیمایند.
ج) ووستنفلد(18) و فلوگل(19): التزام کسانی که نتوانند ادویه را تألیف کنند.
د) فهرست عبری: کتاب مزاوَله و معالجه، برای کسی که ترکیب دستور و نسخه نداند. و کلمهء تصریف بالانفراد را، کتابخانهء بودلیین(20) به معنی حرکت و کارمولی(21)به معنی خدمت و عمل و رسی(22) به معنی طریقه آورده اند. اگر کتاب تصریف فقط بمنزلهء مجموعهء ادویه بود، میتوانستیم عناوین مذکورهء شماره های «آ» و «د» را بپذیریم ولی مبحث ادویه فقط قسمتی از این کتاب است. تصریف یک دائره المعارف طبی حقیقی است. و دانستن این موضوع برای درک معنی عنوان آن ضروری است. و ما خود آنرا چنین تعبیر میکنیم: دستور عملی (یا تحفه و هدیه) بکسی که نتواند از یک مجموعهء کامل طبی استفاده کند. مجموعهء کامل کتاب مزبور بلاطینی ترجمه شده ولی نمیدانیم در چه وقت و توسط کدام شخص. در طی مائهء دوازدهم میلادی ژرار از اهالی قریمون ایطالیا(23) قسمت جراحی را ترجمه کرد ولی دلیلی در دست نیست که بگوئیم وی کلیهء نوشته های ابوالقاسم را ترجمه کرده است. در فهرست طویل ترجمه های آثار وی که در نسخهء خطی شماره 14390 کتب لاطینیهء پاریس موجود است، و همان است که قبلاً بن کمپانی(24) ترتیب داده بود، فقط این جمله ذکر شده: «کتاب جرّاحی الزهراوی. مبحث سوم». از مجموعهء سی کتاب، کتابهای اول و دوم را مجزی کرده بعنوان کتاب نظری و عملی الزهراوی و کتاب بیست و هشتم را بعنوان کتاب العمل منتشر کرده اند. و ما در باب هریک از این سه که بدفعات جداگانه طبع شده و تنها کتبی هستند که قبول عامه یافته و مظهر آثار ابوالقاسم دانسته شده اند، (وضمنا" اولین محبث این کتاب را غالباً بخطا همهء تصریف گمان برده اند)، بحث خواهیم کرد. در اینجا فقط میگوئیم که نقد تاریخی تاکنون محدود به این بود که هویت کتاب را بوسیلهء مقایسه جراحی با قسمت نظری و عملی درک کنند بدون آنکه بخود مجموعه که اینها جزئی از آن هستند، نظری افکنند. ترجمهء کامل آثار ابوالقاسم اندکی پس از تألیف، بلاطینی بعنوان «الزهراویوس»(25) یا «اسارویوس»(26) ترجمه و منتشر شد. و شاید آنرا مجزی و کتب مختصهء بتداوی را جداگانه نقل کرده باشند؛ چنانکه در مورد قسمت جراحی همین عمل را کرده اند. بالنتیجه در باب تداوی ملاحظه میکنیم که مؤلفین قرون وسطی در موقع ذکر تألیف ابوالقاسم نمیگویند کتاب الزهراوی، بلکه میگویند کتاب الادویه یا کتاب الادویه الکبیره. بهرحال بدون شک آثار کامل ابوالقاسم جمعاً و صحیحاً تحت عنوان «الزهراویوس» و منقسم بسی جزء منتشر شده و دلایل آن بسیار است و در اینجا اسنادی را که مؤید این مطلب است مورد دقت قرار میدهیم: نسخهء شمارهء 7016 از کتب لاطینیهء پاریس شامل رساله ای است بعنوان «کتاب مؤلف از مآخذ مختلفه» که در آن این عبارت خوانده میشود: «در کتاب زهراوی آمده: غذای کسانی که بحصاه مبتلا هستند نان و پنیر ساده و بی آمیغ است.» کتاب بیست و ششم تصریف، بخصوص از اغذیهء مرضای مختلف بحث میکند. دلیل اینکه رسالهء مذکور از تصریف استخراج شده آن است که همان عبارت را در مغنی(27)ابن بیطار هم می بینیم که در باب غذای مبتلایان بحصاه آمده: «مستخرج از زهراوی و دیگران: نانی که از گندم درشت تخمیر شده متخلخل، سبک، مصفی از اجرام خاکی و دانه های غریبه باشد» شمارهء 1029 ضمیمهء کتب عربیه، ورقه 291 در مائهء چهاردهم میلادی، در نوشته های گی دشلیاک(28) تقریباً دویست بار نام ابوالقاسم را می بینیم. و ظاهراً قطعه ای که در فوق ثبت کردیم در عصر او نیز وجود داشته. و بالنتیجه مشاهده میکنیم که وی هویت ابوالقاسم و زهراوی را مورد بحث قرار داده و بکتاب الادویه (کتاب الادویه الکبیره)، که آنرا صریحاً بیست و یکمین و بیست و سومین کتاب مینامد، ارجاع کرده است. معهذا مجموعهء کامل تصریف یا «ازهراویوس»(29)، بدون تقسیمات جزء هم وجود داشته و ما از آن بحث خواهیم کرد. در مائهء پانزدهم میلادی یک طبیب ایطالیائی به نام فراری(30) مشهور به ماتیودو گرادیبوس(31) تقریبا ده بار نام تألیف ابوالقاسم را برده است. وی اساساً فقط بیک کتاب، یعنی کتاب بیست و ششم که از طرز تغذیه سخن میراند رجوع و آنرا باین دو شکل یاد میکند: الزهراوی در جزء بیست و ششم، ابوالقاسم در جزء بیست و ششم الزهراوی. مقارن همان زمان طبیب دیگر ایطالیائی به نام سانتس دآردنیس دپسارو(32)رساله ای در باب سموم به نام کتاب السموم به سال 1492 م. منتشر کرد که در هرصفحهء آن نام ابوالقاسم آمده مجموعاً از 120 بار کمتر نیست. در اینجا بنظر میرسد که در باب مفهوم کلمهء «زهراوی»(33) اشتباهی رخ داده باشد چه همیشه چنین ذکرشده: ابوالقاسم در جزء دوم زهراوی(34) ابوالقاسم در جزء هفتم زهراوی(35) و غیره. بنظر میرسد که سانتس کلمهء «زهراوی» را عنوان کتاب یا لقب مؤلف میدانسته. کتاب سموم برای حل مسئلهء مورد بحث ما دارای اهمیت است. این کتاب دو اطلاع بما میدهد: اولا" ثابت میکند که مؤلف آن ترجمهء کامل تصریف را در دست داشته و ثانیا" اطلاعاتی در باب مندرجات نصف سی کتاب ابوالقاسم نقل میکند. امری که ثابت میکند سانتس نسخهء کامل تصریف را در دست داشته آن است که بارها مضامینی از این کتاب که تا آن موقع مجزی شده بودند، مانند کتاب سی ام، بیست و هشتم و دوم نقل کرده است و از کتاب دوم یعنی کتاب العمل بیش از 62 بار یاد شده است. منقولاتی از 15 کتاب که عدد آنها بقرار ذیل است: 2، 3، 4، 5، 7، 9، 13، 15، 17، 18، 23، 24، 25، 28، 30. بعمل آمده است. بنابراین با این اطلاعات میتوان تقریبا" ترتیب تألیف ابوالقاسم را به دست آورد. بنظر ما بیهوده است که در اینجا موضوع هریک از این اقتباسات را نقل کنیم چه بزودی در باب تقسیمات کتاب تصریف سخن خواهیم راند ولی لازم است بگوئیم که کتابهای سوم تا بیست و پنجم فقط از ادویهء مرکبه بحث کرده اند، و بهمین علت است که تصریف را بنام کتاب الادویه نامیده اند و نظر حاجی خلیفه نیز که میگوید «اکثرها فی الادویه المرکبه»(36) نیز بدینوجه توجیه میشود. در سال 1609 م. شنک(37)کتاب الطب(38) را منتشر و از شرحی که راجع به ابوالقاسم نگاشته چنین برمی آید که دراوایل مائهء هفدهم میلادی، هنوز دو نسخهء کمابیش کامل از ترجمهء لاطینیهء تصریف وجود داشته است نویسندهء مذکور ضمناً نقل کرده است که نسخهء خطی وی از کتاب ابوالقاسم شامل 23 جزء بوده. این اجزاء شامل چه قسمتهائی از تصریف بوده اند؟ آیا اینها 23 کتاب اخیر تصریف بوده، چنانکه در نسخهء شمارهء 415 کتب عبرانیهء کتابخانهء بودلئین هم چنین است؟ یا اینکه مراد 23 کتابی است که در آنها از ادویهء مرکبه بحث شده. چه عدد مباحث ادویهء مرکبه نیز درست بیست و سه است، و چنانکه پیشتر گفتیم میتوانستند آنها را جدا کنند. شنک سه کتاب دیگر را هم متذکر شده که اولین آنها مربوط است بکتاب بیست و ششم تصریف، و سومین بکتاب بیست و نهم و دومین بنظر ما یا اشتباهاً ذکر شده و یا تکرار نخستین است. و شنک در تعریف هویت ابوالقاسم و زهراوی، قول فریند را نقل کرده است.
امری که بیشتر مورد تعجب است آن است که ظاهراً نسخه ای از کتاب زهراوی در انگلستان موجود بوده است. ابوالقاسم در مبحث جرّاحی خود بارها بمبحثی که خود آنرا «تقسیم الامراض» مینامد رجوع میکند، و آن جز کتاب نظری و کتاب عملی تصریف نمیتواند بود و صحت این مراجع را فریند و شانینگ و خود ما مورد تحقیق قرار داه ایم و همچنین مؤلف مزبور بکتابهائی که قبلا"نوشته ارجاع میکند از آنجمله یکبار در کتاب هیجدهم که از کحالی بحث میکند. شانینگ اوراقی را که در آنها بکتاب الادویه ارجاع شده استخراج و یادداشت کرده است. تفحصات ما در فهرست کتابخانهء بودلئین ما را بکشف کتاب الادویه هدایت نکرد و از اسنادی که ذکر آنها گذشت چنین استنتاج میشود که تصریف مورد استفادهء بسیاری از اطبای قرون وسطی بوده است و در زمان شنک هم هنوز دو نسخهء معروف وجود داشته که شاید هم اکنون در انگلستان موجود باشد با این مدارک میتوان ترتیب کمی بیش از نصف کتاب مزبور راآورد. مؤلفین عربی که از ابوالقاسم یاد کرده اند و ذکر آن گذشت از تصریف نام میبرند ولی هیچگونه اطلاعی از آن بما نمیدهند ایشان فقط از سی اُمین کتاب که از جراحی بحث میکند، اسم میبرند و نیز بعض مؤلفین مزبور در این مورد اختلاف دارند و برخی از ترجمه های لاطینیه نیز مبحث جراحی را دهمین یا یازدهمین کتاب محسوب میدارند. پرون(39) نسخه ای را در دسترس ما گذاشته که فقط خلاصه ای است از اصل کتاب و مبحث جراحی در آن نیز، دهمین کتاب بشمار آمده است. شاید بتوان گفت که در ملخصات، شمارهء کتب بیک ثلث تقلیل یافته باشد. ابن بیطار در مغنی، بارها از رسالهء طریقهء تغذیه در امراض مختلفه، کتاب بیست و ششم اقتباس کرده ولی شمارهء کتاب را تعیین نکرده است هنگامی که این اسناد به دست ما افتاد، بمطالعهء کتب عبری پرداختیم، و امید داشتیم اطلاعات تازه ای در نسخ خطی کتابخانهء ملی پاریس آوریم و امید ما بی جا نبود: اطلاع مختصری که از منابع عبری به دست آورده ایم کافی است که مستنبطات قبلی را تأیید و اطلاعات جدیدی هم بما بدهد. متأسفانه همهء این نسخ اجزائی از تصریف میباشند و چون تمام آنها را گرد آوریم باز نصف سی جلد خواهد بود. کتابهای سوم تا هفدهم کلاً محذوف و ساقطند. مندرجات هریک از این نسخ بر نهج مذکور است. شماره های 951 و 1162 و 1168 شامل دو کتاب اول و بعبارت دیگر کتاب نظری و عملی میباشند. شمارهء 1163 شامل کتابهای هیجدهم تا سی ام است. شمارهء 1164 شامل کتابهای بیست ویکم تا بیست و ششم است. ترجمهء لاطینیهء مندرجات آنها هم توضیح داده شده و آن توسط کارملی(40) نوشته یا استنساخ شده است. شمارهء 1165 شامل کتاب بیست و پنجم است شمارهء 1166 شامل کتاب سی ام یا جراحی است. شمارهء 1162، بعلاوه حاوی فهرست سی کتاب و مندرجات آنهاست، اما با حروف بسیار ریز و صعب القرائه که ما بزحمت چیزی از آن استنباط می کنیم. کتابخانهء ملی، علاوه بر این دارای ترجمهء عبرانیهء کتابهای 1 و 2 و کتابهای 18 و 30 میباشد. کتابخانهء بودلئین از این لحاظ مهمتر است چه مجلد کامل کتاب تصریف را تحت شماره های 414 و 415 داراست. مندرجات سی کتاب کاملا قول حاجی خلیفه را مبنی بر اینکه در تصریف بخصوص از ادویهء مرکبه بحث شده است، تأیید میکند بعباره اخری 23 کتاب از سی جلد به این مبحث اختصاص داده شده است. چون تقسیم ادویهء مرکبه در هریک از این 23 جلد برطبق روشی منظم بعمل نیامده، بنظر ما ذکر فهرست آنها بیفایده است. در باب کتب دیگر، مندرجات آنها را ذکر خواهیم کرد ولی فعلا" کتبی که به طبع رسیده کنار گذاشته، بعداً بدانها خواهیم پرداخت. کتاب بیست و ششم از طرز تغذیه در حالات مختلفهء مرض و صحت بحث میکند و ما قبلا" گفته ایم که ماتیود گرادی بوس و ابن بیطار ازین مبحث اقتباس بسیار کرده اند.
کتاب بیست و هفتم از مفردات و اغذیه ای که به ترتیب الفبائی منظم شده اند، سخن میراند. این کتاب از چند لحاظ قابل استفاده است، اول آنکه طریقهء تحریر حقیقی بعض کلمات عربیه را (بزبانهای اروپائی) که از جهت علائم و نقط مشکوکند، آشکار میسازد. دوم آنکه در تحدید حدود ادویهء مفرده موجب تسهیل است. سوم مترادفات عامیانهء لاطینیه که درآن ذکر شده اهمیت مخصوصی دارد مااین امر را از مترجم میدانیم چه آثاری در آنها موجود است که نمیتوان آنها را به ابوالقاسم انتساب کرد، با آنکه وی زمانی بعد، کتاب دیوسقوریدس(41)را تجدیدنظر و تدوین کرد شتین شنیدر(42) هم در فهرست موزهء بریطانیه، نمرهء 7125 این موضوع را تأیید کرده است. حتی مترادفات عامیانه ای که ابن بیطار نقل کرده، دلالت بر تازگی و جدید بودن آن نمی کند. ترجمهء عبرانیهء کتاب در مارسی بتوسط شم طوب در نیمهء مائهء سیزدهم میلادی صورت گرفته است. اکنون چند نمونه از آن ذکر میکنیم:
اسماء عربیه اسماء عامیانه اسماء جدیده
اظفارالطیب Blattes de Blaqti bisanti
Bysance
بندق Avellana Aouillanous
حلبه Fenugrec Finougrik
حلزون Limace Limassa
خلّ Vinaigre Ouinagri
خربق اسود Elleborenoir Alibourus Nigra
دارفلفل Poivre-long Fifari Loung
رازیانج Fenouil Finouli
زیبق vif argent Bibardjemth
زاج Vitriol Ouitrioul
طباشیر Spodium Asfoudioum
کزبره البئر Capillus veneris ouinirisKafilous
کراث بستانی Poireau Cultivedomestikus Fourous
کُرکم(43) Curcuma Tirra marita
صدف Coquillage Coquila
ضفدع Grenouille Garnoulia
عناب Jujubes. Djoudjoubes
عنب الثعلب Morelle Mourilla
عصفر Safran Safran ourtoulan
عصی الراعی Virga pastoris Ouirdja
fachtoura
قنفذ Herisson Arissoun
سوس Reglisse Riglissa
صلت Seigle Sigl
شاه ترج Fumeterre Foumous tirra
کتاب بیست ونهم از مترادفات، اَبدال الادویه و اوزان و مقادیر بحث میکند. در باب مترادفات عقیدهء ما همان است که درخصوص مفردات گفته شد. در اینجا نیز مترادفاتی که ظاهرآنها لاطینی است، و بنظر نمیرسد که در عصر ابوالقاسم مورد استعمال بوده باشند، مشاهده میشوند از آنجمله:
بصل الفار Scille Cepa marina
بهمن ابیض Behen blanc Ben Album
طین مختوم Terre- sigille Tira sigillata
اکلیل الجبل Romarin Rous Marinous
ترتیب الفبائی که در این کتاب اتخاذ شده ترتیب الفبای عبری است.
در باب ابدال الادویه، همین قسم تعبیرات دیده میشود. مثلا: بزرالبنج (Laouisticum),(Djouskiamoun) بستناج(44) (Fastinadja)خیارشنبر (فلوس) (Cassia Fistoula)و جز آن. بنظر ما در این قسمت اطلاعات مفیدی از لحاظ فقه اللغه موجود است. اکنون در باب قسمت های طبع شدهء کتاب تصریف بحث میکنیم:
1 - کتاب نظری و عملی(45) قبلا گفته ایم که کتاب نظری و عملی دو کتاب از کتب تصریف است و نیز گفته ایم که اسم مترجم آنها شناخته شده و اشتباهاً آنرا به ریکسیوس(46) که ناشر کتب بوده، نسبت داده اند. این طبع به سال 1519 م. منتشر شده و ظاهراً پیش تر هم چاپ دیگری از آن انتشار یافته بود، زیرا در کتاب هالر(47)چنین میخوانیم: «ظاهراً طبع دیگری از آن به سال 1490 م. شده.» عنوان کتاب مندرجات آنرا بیان میکند: قسمت اول، یعنی اولین کتاب تصریف، شامل مبحث نظری یا کلیات علم طب است و آن تقریباً مانند کتاب منصوری تألیف رازی و کتاب اول قانون تألیف ابوعلی سینا و کلیات(48)تألیف ابن رشد است. مؤلف در صفحات اول تذکر میدهد که وی در این موضوع اسلافی داشته است: «در موضوع این کتاب مدخلهای بسیار موجود است از آنجمله مدخل رازی، مدخل ابن جزّار، مدخل جالینوس و مدخل اسحاق بن عمران که موسوم است به الاضحی. (بلاشک منظور کتاب نزهه الانفس میباشد)» بنابر این، کتاب مزبور عبارت بود از مدخلی که ابوالقاسم میخواست برطب بنویسد و از همین لحاظ باید در باب تألیف وی قضاوت کرد. این کتاب شامل 13 مبحث است. قسمت دوم یعنی مبحث عملی، که دومین کتاب تصریف است از امراض سرتا پا، بحث میکند و فقط آخرین فصول آن از این امر مستثنی است و موضوع آنها بقرار ذیل است:
مبحث 26- طریقهء تغذیهء اطفال
مبحث 27- طریقهء تغذیهء پیران
مبحث 28- نقرس و ریاح طیاری(49)
مبحث 29- دملها و جراحات
مبحث 30- سموم
مبحث 31- اوجاع خارجیه
مبحث 32- حمیات
قول بسیاری از نویسندگان که مکرر گفته اند هریک از دو قسمت شامل 16 فصل و مجموعاً حاوی 32 فصل است حاکی از عدم دقت و توجه است. مجموع کتاب شامل 48 فصل بوده است. ابوالقاسم، در مبحث جرّاحی خود، اغلب بکتاب العمل ارجاع و آنرا چنین یاد میکند: کتاب تقاسیم الامراض. در کتاب عمل، بهمین وجه آنجا که مرض مستلزم عمل جرّاحی است و معالجه بوسیلهء ادویه منتج به نتیجه نشده باشد، بکتاب جرّاحی ارجاع میکند. ما در بیست ویکمین مبحث عبارتی میخوانیم که قابل دقت است و تاکنون از نظر ما محو شده بود و آن در باب حصاه است و عنوان آن چنین است حصاه. و مضمون عبارت از اینقرار است: اگر با این طریقه سنگ خارج نشود باید آلت جرّاحی مخصوص را در مثانه داخل کرده و طبق دستور به تفتیت آن پرداخت. و چنانکه ملاحظه میشود این عبارت در خصوص عمل سنگ مثانه است. متأسفانه، ما نتوانستیم اسم حقیقی و شکل دو آلت جرّاحی را که ذکر شده بشناسیم و بعدها نیز این امر در مبحث جرّاحی مسکوت مانده است. قبلا در فصل چهلم کتاب جرّاحی تفتیت حصاه را خوانده بودیم ولی در اینجا کاملا" از خود مثانه بحث میشود. فریند با آنکه کاملاً قبول میکند که این کتاب با نظم و ترتیب تام نوشته شده، تذکر میدهد که بسیاری از عبارات کتاب اخیر: (مخصوصاً آنچه در باب آبله آمده) مقتبس از کتاب رازی است. دزیمریس Dezeimerisپس از آنکه نظر فریند را متذکر شده، میگوید که اقوال ابوالقاسم درین موارد از حدّ تقلید تجاوز میکند و نکاتی را که واجد جنبهء ابتکاری است ذکر میکند. هالر Hallerنیز میگوید: ظاهراً این کتاب شایستهء آن است که به ابوالقاسم اسناد داده شود. در خاتمه گوئیم که ترجمهء لاطینیه بسیار ناپسند است و مقداری بسیار از کلمات فنّی را فقط از عربی بحروف لاطینی نقل کرده بدون آنکه معادل آن را در زبان لاطینی ذکر کند. ما نسخ خطی عبری پاریس را که شامل دو کتاب اول تصریف میباشد، یاد کرده ایم. ترجمهء آنها مشابه هم نیست، چه یکی توسط شم طوب Chem Tob و دیگری توسط مشولم Mechoulamترجمه شده است و ما در این خصوص نظر خود را ایراد میکنیم: در ترجمهء مشولم (که ما فقط دو کتاب اول آنرا دارا هستیم) چنین خوانده میشود: من آنرا کتاب التصریف نام دادم (عنوان از عربی بحروف لاطینی نقل شده است). این عبارت در ترجمهء شم طوب دیده نمیشود ولی در کتاب سی ام، نسخهء خطی شمارهء 1163 صریحاً چنین میخوانیم: خاتمه جرّاحی که انجام کتاب موسوم به سفرالعَمَل Sefer hechemouch است، و آن برابر عنوان Liber servitorisاست. چنانکه پیشتر گفته ایم، این اختلاف ترجمه از جهت تعبیر کلمهء تصریف قابل اهمیت است.
اختلاف دیگر: در ابتدای دو نسخهء مشولم، کلمات عبری حفتظ هه شلم hafets.he cheiemدیده میشود، و آن در فهرست کتابخانهء پاریس به جواهر کامله تعبیر شده و ما تصور میکنیم که ترجمهء آن باب حفظ صحت یا سلامت است.
IIکتاب بیست وهشتم یا کتاب العَمَل Liber servitorisراجع به تهیهء مفردات است. این کتاب را در اواخر مائهء سیزدهم ابراهیم و سیمون یهودی از اهالی جنوه بلاطینی ترجمه کرده اند. این ترجمه ها در اسپانیا بسیار رائج بود. یهودی و مسلمان متن عربی را به زبان عامیانه ترجمه و محققین آنرا بلاطین نقل میکردند.
طبق عبارتی که در ابتدای کتاب مزبور آمده اولا" معلوم میشود که منظور آن چیست، ثانیاً میرساند که بیهوده آنرا کتاب العمل Liber Servitorisنام داده اند. و نیز، استنباط میشود که مؤلف میخواسته است این کتاب را بطرز تهیهء ادویهء مفرده و مورد استعمال آنها اختصاص دهد ولی عنوان کتاب العمل Liber Servitorisمناسب این کتاب نیست، بلکه آن مناسب کتب مقدم است که از ادویهء مرکبه که آنها را در قرون وسطی تریاقات Antid otaireمینامیدند بحث میکند. اگر متن عربی در دست بود بسیار مفید میافتاد. تصور میکنیم که در آن کلمهء تصریف می آمد در ترجمهء عبری شم طوب کلمهء شموش Chemouch ذکر شده و ما پیشتر دیده ایم که آن با کلمهء تصریف که مشولم نقل کرده، مربوط است. (Liber Servitoris)بارها طبع شده است. عنوان چاپ سال 1471 م. که در پاریس موجود است از این قرار است:
Liber Servitoris Liber XXVIII Buchasi
Benaber aserin, translatus a simoe,
januese interprete Abraa judeo
tortuosiesis.
در این عنوان تحریف راه یافته است، ولی نام ابوالقاسم در نسخهء شمارهء 10236 کتب لاطینیّه بصورت اصحّ ذیل ثبت شده است:
Bulcasin ben Chelef ben abes azarui.
مؤلف، ادویهء مفرده را مطابق اصل آن ها بسه قسمت تقسیم میکند: معدنی، نباتی و حیوانی. از این کتاب علائم ابتکار بخوبی آشکار است، واطلاعات دقیقی هم درخصوص تاریخ موادّ طبی و هم در باب تاریخ کیمیا و بعض فنون صنعتی از آن استخراج میشود. ابن العوام در مبحث فلاحت خود میگوید: ارجح آن است که طرز تهیهء گلاب را کاملا" از کتاب الزهراوی استخراج کنند.
Liber Servitorisرا با طبع عربی و اسپانیائی کتاب فلاحت (30, ll)Banqueri یا با ترجمهء فرانسه کلمان موله Clement (392,380,ll) Mulletمی توان مقایسه کرد و دید که مشابهت کامل بین آنها هست. عبارت مفصلی از کتاب بیست وهشتم تصریف توسط ابن بیطار در کتاب المفردات در خصوص تهیهء روغن سفال نقل شده است. همچنین در اینجا عبارتی را که از درفش کحالان بحث می کند نقل می کنیم، مؤلف دقیقا" طرز تهیهء درفش را از آبنوس یا شمشاد و یا عاج که روی آن معکوساً نام الواح را حک می کردند مینویسد نسخهء خطی نمرهء 10236 شکل درفش را نیز که در نسخ چاپی موجود نیست نقش کرده است همچنین در این نسخه اشکال مصفاه هائی که در نسخ چاپی دیده نمی شود منقوش است. بنابر این می بینیم که ابوالقاسم علاوه بر مبحث جرّاحی (که با تصاویر بسیار توام است) در اقسام دیگر طب نیز صفحهء جدیدی در تاریخ افتتاح کرده است.
ابوالقاسم بذکر طرز استعمال مفردات اکتفا نمیکند، بلکه بخصوص در مورد حفظ آنها و مادهء ظروفی که مناسب هر یک میباشد، دستورهائی میدهد.
کتاب العمل از جهت ابتکار مهمترین کتاب ابوالقاسم است و شایسته است که همواره مورد استفاده قرار گیرد.(50) ما تصور میکنیم که یک نسخهء عربی از این کتاب در موزهء بریطانیه موجود باشد. بالاخره در نسخهء شمارهء 985، عنوان یکی از مؤلفات منسوبهء به الزهراوی را، درخصوص تهیه و استعمال ادویه می بینیم که مانند کتاب العمل چنین شروع میشود: «بدانکه ادویه برسه قسمند: معدنیه، حیوانیه و نباتیه». این جملهء ابتدائیه درنسخهء عربی و عبرانی پاریس، شمارهء 1213 هم دیده میشود ولی اینجا مورد هیچ گونه شک و تردید نیست. ما بدین نسخه به کمال، معرفت پیدا کرده ایم و آن به زبان عربی و بخط عبری نوشته شده و از مفردات ادویه شروع میشود و منظور کلی بحث در مرکبّات و مداوای امراض است. میتوان گفت که مؤلف که نامش مذکور نیست- از کتاب تصریف ملهَم است.
III کتاب سی ام یا جرّاحی. از بین همهء آثار ابوالقاسم، مبحث جراحی کتابی است که نام او را مشهور جهان کرده و با آن کتاب در تاریخ طب مقامی شامخ یافته است.
قبلاً گفته ایم که در کتاب تصریف این مبحث سی اُمین و آخرین مجلد کتاب است ولی بعض اسناد و منابع درین مورد اختلاف دارند از آنجمله از دو نسخهء عربی کتابخانهء بودلئین، یکی آنرا شمارهء 10 و دیگری شمارهء 11 محسوب میدارد. نسخهء پرّون Perron، که فقط تلخیصی است از این کتاب، آنرا مجلد دهم میخواند. در نورالعیون، شمارهء 1042 از ملحقات کتب عربیهء پاریس همه جا آنرا کتاب سی ام شمرده به استثنای یک مورد که آنرا کتاب دهم محسوب داشته است. نسخهء عربی پاریس آنرا شمارهء سی ام شناخته است. در ترجمه های لاطینی اعم از چاپی و خطی عموماً تحت همین شماره یاد شده. مضمون جملهء ختامیّهء نسخهء شمارهء 7127 کتب لاطینیهء پاریس چنین است: سی امین جزء کتاب الزهراوی تألیف ابوالقاسم. و نیز در نسخهء چاپ ستراسبورگ به سال 1532 م. و نسخهء چاپ ونیز به سال 1520 م. همین جمله خوانده میشود.. هالر نسخه ای را ذکر میکند که عنوان Liber jecimus(کتاب دهم) را دارا بوده.
عنوان نسخ چاپی مختلف است از آن جمله: کتاب جرّاحی
Liber chirurgicoe albulcasoe de chirugi
libritres
کتاب جراحی ابوالقاسم
Methodus medecini Proecipue quo
adchirurgiam requiruntur libris III
exponens.
طریقهء تسریع اعمال جرّاحی. کتاب سوم در حدود مائهء دوازدهم میلادی، در شهر طلیطله، ژیرار از اهالی قریمون Cremone(ایطالیا) کتاب جرّاحی ابوالقاسم را بلاطینی ترجمه کرد. پس از یک مائه شم طوب آنرا بعبرانی درآورد و حتی آنرا بلهجهء پروانسی (جنوب فرانسه) نیز ترجمه کرده اند و یک نسخهء آن در کتابخانهء من پلیه Montpellierموجود است. این تراجم ترقی بسیار فنّ جّراحی را در قرون وسطی اثبات میکند. مابین نویسندگان این عصر، بعضی صراحهً بدین خود نسبت بجرّاح عرب الزهراوی اعتراف کرده اند و برخی دیگر این امر را مسکوت گذاشته اند بهتر آن است که عبارتی را از تاریخ ادبیات فرانسه در اینجا نقل کنیم: «واقعهء قابل توجه در تاریخ جرّاحی فرانسه در نیمهء دوم مائهء هشتم (میلادی) اتفاق افتاده و آن از اینقرار است. در نتیجه اغتشاشاتی که توسط گلف ها Guelfes و ژی بلن ها Giblins روی داد، بسیاری از اطبای ایطالیائی وطن خود را ترک گفتند و بخاک فرانسه آمدند و عقاید و نظریات و آثار ابوالقاسم طبیب مشهور اسپانیائی و مجدّد علم طب را با خود بدانجا بردند و این امر ظاهراً مقارن ورود یکی از اطبای فرقهء سالرن Salerne که موسوم به رژه Roger از اهالی پارم بود، صورت گرفته است. پس از او برونو Bruno از مردم کالابر ولانفرانک Lanfranc و تاده Taddeeو لوئی از مردم رکژیو، و هوگ Huges از مردم لوک و نیکولا Nicolas از مردم فلورانس و والس کوس از مردم تارانت و لوئی از مردم بیزان و اگوست Augusteاز مردم ورُن و سیلوستر Silvestre از مردم پیستواتو او ارمان Armand از مردم قریمون و بسیاری دیگر بفرانسه آمدند. گی دشلیاک Guy de Chauliac پس از یونانیان تا زمان گیوم Guillaume از اهالی سالیست Salicet نامی راقابل ذکر نمیداند لانفرانک Lanfranc، که درحدود 1290 م. بفرانسه آمده حقاً میگوید: «جرّاحان فرانسه تقریباً همه سفهائی هستند که زبان خود را باشکال می فهمند وهمهء آنان عامی و ظاهرفریبند و در میان ایشان به زحمت یک جراح معقول میتوان یافت.» (در این صورت جای تعجب نیست که در مدارس فرانسه، ابوالقاسم را در ردیف ابقراط و جالینوس قرار داده و با ایشان یک تثلیث علمی ساخته اند). کتاب جرّاحی بسه قسمت تقسیم میشود: قسمت اوّل از کیّ (داغ) و قسمت دوم از طبّ عملی بوسیلهء آلات جارحه و قسمت سوم از خلع مفاصل و کسر عظام بحث میکند. ابداع این تألیف و قسمتی از اهمیت آن (که بشهرت مؤلف اسناد داده شده) در مدخل کتابست که با تصاویر آلات مختلفه منضم بمتن، مزین شده است. تعداد این تصاویر در حدود 150 است ولی اگر اشکال مختلفهء بعضی را هم محسوب کنیم از 200 هم تجاوز خواهد کرد.
باید گفت که اساس جراحی ابوالقاسم کتاب ششم بولس (پول) از اهالی اغنیا Egineاست و ممکن است بعضی تعجب کنند که چرا ابوالقاسم از او نام نبرده، ولی این امر معتاد مؤلفین عربست که مقتبسات را با مصنفات خود درهم می آمیزند، بخصوص در مواردی که از بزرگان ثقه مانند ابقراط و جالینوس نقل نکرده باشند. این طریقه علاوه بر علوم در ادبیات نیز مجری و معمول بوده است. رژه از اهالی پارم و گیوم از اهالی سالیست همین کار را نسبت به ابوالقاسم کرده اند.
کتاب جرّاحی از لحاظ عملی نیز ارجمند و مهم است. اغلب در طی قاعدهء کلی، ابوالقاسم نتایج مشاهدات خود را درتجارب شخصی ذکر میکند و بخصوص در فصل استخراج سهام (تیرها) این امر بکمال دیده میشود. مؤلف در آغاز کتاب، معرفت تشریح را بنیان جرّاحی محسوب میدارد و از این جهت محتاط است و توصیه میکند که در اعمال مشکل نباید بی باک بود. برای تأیید این مطالب حالات مختلفی را ذکر میکند که عدم اطلاع جرّاح از تشریح بنتایج سوءمنجر شده است. هرچند امروز کتاب ابوالقاسم ناقص بنظر میرسد ولی مورخین در شناختن اهمیت نسبی و تأثیر عظیم آن در پیشرفت فنّ جرّاحی متفق القولند. گی دشلیاک متجاوز از دویست دفعه این امر را متذکر شده است. فابریس از اهالی اکاپندنت Fabrice dcAcapendente ابوالقاسم را یکی از معاریف علم محسوب میدارد. هالر Hallerتصدیق میکند که ابوالقاسم طریقهء بستن و فشردن رگها را پیش از آمبروازپاره Ambroise Pare پیدا کرده بود. پرتال portalاو را اوّلین شخصی میداند که قلاب را برای قلع باسوربینی بکاربرده است. فریند Freind در بارهء او مفصلا" بحث کرده و وی را مجدّد و محیی جرّاحی میداند و میگوید از اموری که مختص به ابوالقاسم است آن است که وی هرجا که خطری در عمل ممکن است پیش آید، خواننده را متوجه میسازد و این احتیاط بسیار سودمند است و همچنین تشریح تفاصیل دیگر مربوط بطرز عمل در هر حالت مخصوص از خصایص اوست. شپرنگل Sprengelمیگوید: وی تا آنجا که من میدانم نخستین کسی است که طریقهء عمل اخراج حصاه زنان را تعلیم داده است. معهذا در آن عصر اعمال جرّاحی زنان فقط بوسیلهء قابله ها تحت نظر طبیبی اجرا میشده، همچنین فصول مربوط بوضع حمل در نظر محققان مورد اختلاف است: بعضی آنها را دستورهای بسیار مفید تشخیص داده و برخی میگویند شامل اعمال وحشیانه است.
ما قبلاً در موضوع طریقهء اخراج حصاه، که تاکنون هم تقریباً نامشهود مانده است، بحث کرده ایم. بقول مالگنی Malgaigne، ابوالقاسم اولین کسی است که به استعمال نوار در شکستگی استخوان و قطع آن بمقیاس لازم پی برده است. و نیز وی اولین طبیبی است که بعلاج خلع مفاصل پرداخته است.
تألیف ابوالقاسم در تاریخ طب بمنزلهء اوّلین کتاب جرّاحی که بر مبانی مشخص علمی و معرفت تشریح تألیف یافته، تلقی شده است. تصاویری که کتاب مزبور بدانها مزین است ابتکار مفید و مهمی است که نام او را جاوید میسازد. این ابتکار بزودی مثمرثمر شد. تصاویر ابوالقاسم در مبحث تشریح الامراض یک طبیب اسپانیائی دیگر، الرافقی (اسکوریال، 835) دیده میشود؛ در مشرق نیز آنها را در مقالات صلاح الدین بن یوسف و خلیفه بن ابی المحاسن مشاهده میکنیم. در نوشته های شخص اخیر، تصاویر مزبور دو صفحه را اشغال کرده و به خوبی طرح شده است (نمرهء 1043 ضمیمهء کتب عربی) و همچنین در کتاب جرّاحی ابن قف نیز دیده میشود. متن عربی کتاب جراحی طبع شده. متجاوز از یک مائهء پیش شانینگ متن عربی و لاطینی آنرا چاپ کرده است. ما ترجمهء فرانسهء این کتاب را در پانزده سال پیش(51) قسمتی از روی همین نسخهء چاپی و قسمتی از روی نسخهء خطی کتابخانهء ملی پاریس تدوین کرده ایم لیکن چون این کار در الجزیره صورت گرفت، کامل نیست. از آن پس پیوسته بتألیفات ابوالقاسم پرداختیم و مقابلهء دقیقتری با نسخهء پاریس بعمل آوردیم و همچنین از نسخهء اسکوریال که از نظر کازیری محو شده بود، استفاده کردیم و متأسفیم که تاکنون نتوانسته ایم از ترجمه های عبرانی این کتاب بهره بریم و گمان میکنم که این تذکره شاهد مساعی ما برای طبع جدیدی از تألیف صاحب ترجمه باشد.(52)
(1) - Abulcasis.
(2) - Leon Africain.
(3) - Casiri.
(4) - Channing.
(5) - Wustenfeld.
(6) - Makkary.
(7) - Conde.
(8) - Freind. (9) - لکلرک در تاریخ طب خود تذکره المهدیه تألیف سویدی را ذکر کرده (ج1 ص 439).
(10) - رجوع به ابن زهر در همین لغت نامه شود.
(11) - منظور 15 سال پیش از تاریخ تألیف کتاب لکلرک است که سال 1876 م. باشد.
(12) - Mechoulam.
(13) - Chem Tob.
(14) - Chimouch.
(15) - Servitor.
(16) - Petis de la Croix.
(17) - Channing.
(18) - Wustenfeld.
(19) - Fluegel.
(20) - B. Bodleienne.
(21) - Carmoly.
(22) - Rossi.
(23) - Gerard de Cremone.
(24) - Boncompagni.
(25) - Alsahravius.
(26) - Acaravius.
(27) - Morny.
(28) - Guy de Chauliac.
(29) - Asahravius.
(30) - Ferrari.
(31) - Mathieu de - Gradibus.
(32) - Santes de Ardoynis de Pesaro.
(33) - Alsahravius.
(34) - Azaravius.
(35) - Azaravii (36) - ریکسیوس Riccius در مقدمهء اتحاف چاپ کتاب نظری و عملی با طمطراقی اظهار تعجب میکند که چه سرنوشت تاریک و چه تأثیر شومی نام مردی را که با بقراط و جالینوس همسانست، در حفرهء مظلم گمنامی نگهداشته و فقط ماتیو دگرادی بوس او را شناخته است. ولی وی گی دشلیاک و سانتس را فراموش کرده است. فریند هم نظیر ریکسیوس چنین عباراتی نوشته است.
(37) - Schenck.
(38) - Bibliaiatrica.
(39) - Perron.
(40) - Carmoly.
(41) - Dioscorides.
(42) - Steinschneider. (43) - Terra meritaیکی از اسمائی است که در قدیم به کرکم Curcuma اطلاق میشده.
(44) - تذکرهء ضریر انطاکی.
(45) - Liber Theoricae necnon Practicae.
(46) - Riccius.
(47) - Haller.
(48) - Colliget.
(49) - Rhunatisme. (50) - مورد تعجب است که ووستنفلد انتساب L. Servitorisرا به ابوالقاسم مورد تردید میداند (Geschichte.no,147) و همین اشتباه در ترجمهء حال دیدو Didot نیز تکرار شده است.
(51) - کتاب لکلرک در 1876 م. بچاپ رسیده است.
(52) - شرح حال فوق از تاریخ طب عرب تألیف دکتر لوسین لکلرک مجلد اول ترجمهء دوست فاضل و جوان ما آقای دکتر محمد معین است که با تصرفی قلیل در عبارت آن، از نظر خوانندگان گذشت.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.