تربیق
[تَ] (ع مص) بزغالگان را رسن ها ساختن که در گردن ایشان کنند. (زوزنی) (آنندراج). در ربقه استوار کردن. (المنجد). در ربقه استوار کردن سر بز یا گوسفند را. (اقرب الموارد). || آرایش سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تلفیق کلام. (اقرب الموارد) (المنجد) : و فصاحت تلویح و براعت ترتیب... و متانت تربیق و رزانت ترمیق... (درهء نادره چ شهیدی ص32). || آماده کردن حلقه های ریسمان را برای بستن بزغاله ها. (از المنجد) (از اقرب الموارد).