ترامی
[تَ] (ع مص) همدیگر را تیر انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیر انداختن قوم یکدیگر را و سنگ انداختن آنان بیکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد). || اندوخته شدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بیرون شدن از وطن، و به «ب » متعدی شود، یقال: ترامی به البلاد؛ ای اخرجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیرون شدن از بلاد. (اقرب الموارد) (المنجد). || درنگ کردن کار. || مایل گردیدن بسوی پیروزی و بسوی هزیمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد): ترامی امره الی الظفر او الخذلان. (منتهی الارب). || تباه گردیدن زخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || پیوستن بعض ابر با بعض و فراهم آمدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || تتابع، یقال: مازال الشر یترامی بینهم؛ ای یتتابع. (المنجد). || تیر انداختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).