تدریس
[تَ] (ع مص) سبق گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سبق دادن. (آنندراج) (غیاث اللغات). درس دادن کتاب. (از اقرب الموارد) (از المنجد). تعلیم و گفتن درس و سَبَق. (ناظم الاطباء) : و با بوصادق در نشابور گفته که مدرسه ای خواهد کرد سخت به تکلف به سر کوی زنبیل بافان تا وی را آنجا بنشانده آید تدریس را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 206).
منصب تدریس خون گرید بدانک(1)
فر عزالدین بوعمران نماند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص876).
منصب تدریس و تربیت فتوای دارالملک غزنه بدو آراسته بود. (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 432).
(1) - ن ل: از آنک.
منصب تدریس خون گرید بدانک(1)
فر عزالدین بوعمران نماند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص876).
منصب تدریس و تربیت فتوای دارالملک غزنه بدو آراسته بود. (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 432).
(1) - ن ل: از آنک.