تداعی
[تَ] (ع مص) پیش آمدن دشمن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). || جمع شدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع شدن قوم بر کسی و به دشمنی برخاستن با وی. || لاغر شدن یا مردن شتر فلان. || محاجّه کردن. (اقرب الموارد). || چیستان گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || خواستن چیزی را. (اقرب الموارد). || شکسته شدن و ویران گردیدن دیوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). تَداعَتِ الجُدرانُ؛ انقضَّتْ و تهادَمَتْ و قیل بلیت و تصدعت من غیر ان تسقط. (اقرب الموارد). || یکدیگر را خواندن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به تداعی معانی شود. || ویران کردن: تداعینا علیهم الحیطانَ من جوانبها؛ یعنی دیوارها را از اطراف، به روی ایشان ویران کردیم. (از اقرب الموارد).