تخییل
[تَخْ] (ع مص) کسی را به خیالی و ظنی افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). کسی را در خیال انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
عین آن تخییل را حکمت کند
عین آن زهراب را شربت کند.مولوی.
|| (اصطلاح بدیع) تصور وقوع نسبت و لاوقوع آن بدون تردد در قسمتی از استعاره. در جامع الصنایع گوید: تخییل آنست که لفظ مشترک مشتمل معانی آورده شود، چنانکه سیاق ترکیب بر یک معنی تام حاکی بود. و مراعات نظیر کرده آید. و بسبب طوق نظیر گمان بر معنی دوم رود. و آن معنی تام نباشد. و این صنعت نزدیک ایهام و خیال است. و فرق آنست که در خیال یک معنی که مجاز و مصطلح و لطیفه آمیز و یا ضرب المثل مراد باشد و بر معنی حقیقی خیال رود. و در ایهام هر دو معنی تام باشد، لکن یک قریب، دوم بعید. و بعید بسبب سیاق ترکیب باشد. و مراد معنی بعید بود و اینجا همان یک معنی تام بود. الاّ آنکه بسبب طوق نظیر گمان بر معنی دوم رود. و ثابت نباشد و این صنعت در غایت دلاویزی است. مثاله شعر:
کوکب از نور ماه پاره از او
دف خورشید در حراره از او.
لفظ حراره دو معنی دارد، یکی گرمی، دوم دف زدن معروف که در شادیها رسم باشد. و اینجا مراد معنی اول است. در همین معنی تام است، ولکن بسبب ذکر دف، گمان بر حراره میرود. و آن معنی تام نیست و بسبب طوق نظیر دلاویز است. مثال دیگر شعر :
صد گره طول صفش از مردم
لیک در عرض بیشتر زانجم.
لفظ عرض دو معنی دارد، یکی مناسب طول، دوم لشکر. و این معنی دوم که تمامست مراد است و بمعنی اول که مناسب طول است مراد نیست. (از کشاف اصطلاحات الفنون). || متوجه کردن تهمت را بسوی کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد). خَیَّلَ علیه تخییلاً و تخیّلاً و هو مصدر ثانٍ شاذ؛ وجّه التهمه الیه. (اقرب الموارد) : و بر تعجیلی که از تسویل شیطان و تخییل بهتان رفته بود تأسفها خورد. (سندبادنامه ص153). || تفرس کردن در کسی خیر را. (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || خیال نهادن بهر بچهء ناقه تا گرگ از آن بترسد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || باران ناک شدن آسمان. (تاج المصادر بیهقی). آمادهء باران گردیدن آسمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رعد و برق زدن ابر و آمادهء باران شدن. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || خیال کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || بازاستادن و بددل شدن از قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد).
عین آن تخییل را حکمت کند
عین آن زهراب را شربت کند.مولوی.
|| (اصطلاح بدیع) تصور وقوع نسبت و لاوقوع آن بدون تردد در قسمتی از استعاره. در جامع الصنایع گوید: تخییل آنست که لفظ مشترک مشتمل معانی آورده شود، چنانکه سیاق ترکیب بر یک معنی تام حاکی بود. و مراعات نظیر کرده آید. و بسبب طوق نظیر گمان بر معنی دوم رود. و آن معنی تام نباشد. و این صنعت نزدیک ایهام و خیال است. و فرق آنست که در خیال یک معنی که مجاز و مصطلح و لطیفه آمیز و یا ضرب المثل مراد باشد و بر معنی حقیقی خیال رود. و در ایهام هر دو معنی تام باشد، لکن یک قریب، دوم بعید. و بعید بسبب سیاق ترکیب باشد. و مراد معنی بعید بود و اینجا همان یک معنی تام بود. الاّ آنکه بسبب طوق نظیر گمان بر معنی دوم رود. و ثابت نباشد و این صنعت در غایت دلاویزی است. مثاله شعر:
کوکب از نور ماه پاره از او
دف خورشید در حراره از او.
لفظ حراره دو معنی دارد، یکی گرمی، دوم دف زدن معروف که در شادیها رسم باشد. و اینجا مراد معنی اول است. در همین معنی تام است، ولکن بسبب ذکر دف، گمان بر حراره میرود. و آن معنی تام نیست و بسبب طوق نظیر دلاویز است. مثال دیگر شعر :
صد گره طول صفش از مردم
لیک در عرض بیشتر زانجم.
لفظ عرض دو معنی دارد، یکی مناسب طول، دوم لشکر. و این معنی دوم که تمامست مراد است و بمعنی اول که مناسب طول است مراد نیست. (از کشاف اصطلاحات الفنون). || متوجه کردن تهمت را بسوی کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد). خَیَّلَ علیه تخییلاً و تخیّلاً و هو مصدر ثانٍ شاذ؛ وجّه التهمه الیه. (اقرب الموارد) : و بر تعجیلی که از تسویل شیطان و تخییل بهتان رفته بود تأسفها خورد. (سندبادنامه ص153). || تفرس کردن در کسی خیر را. (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || خیال نهادن بهر بچهء ناقه تا گرگ از آن بترسد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || باران ناک شدن آسمان. (تاج المصادر بیهقی). آمادهء باران گردیدن آسمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رعد و برق زدن ابر و آمادهء باران شدن. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || خیال کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || بازاستادن و بددل شدن از قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول