تخزع
[تَ خَزْ زُ] (ع مص) واپس استیدن. (تاج المصادر بیهقی). تخلف کردن از قوم خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || پاره گوشت جدا کردن از جزور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بخش بخش کردن مردم چیزی را و گرفتن آن را میان خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطعه قطعه کردن و میان خود قسمت کردن چیزی را. || گرفتن چیزی را. (اقرب الموارد).