تخریب
[تَ] (ع مص) ناآباد کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ویران کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). خراب کردن. (آنندراج). ویرانی و خرابی و پایمالی و پاسپردگی و انهدام. (ناظم الاطباء). ویران گردانیدن.(1) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) : چون بواسطهء دیار هند رسید لشکر به تخریب دیار... دست برگشاد. (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 321).
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن.مولوی.
|| تخریب مزاده؛ خُرْبه قرار دادن توشه دان را. (اقرب الموارد) (المنجد).
(1) - در اقرب الموارد آرد: خَرَّبَ الجدارَ؛ ضد هدمه.
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن.مولوی.
|| تخریب مزاده؛ خُرْبه قرار دادن توشه دان را. (اقرب الموارد) (المنجد).
(1) - در اقرب الموارد آرد: خَرَّبَ الجدارَ؛ ضد هدمه.