تخدیر
[تَ] (ع مص) پردگی گردانیدن زن. (تاج المصادر بیهقی). پردگی گردانیدن. (زوزنی). پردگی گردانیدن دختر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مقیم بودن دختر در خدر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || سست گرداندن عضوی. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بی حسی و خدارت و سستی اندام. (ناظم الاطباء). مقابل لذع و آن تبرید است مر عضو را بحیثیتی که جوهر روحی را که حامل حس و حرکت است خنک و سرد گرداند در مزاج و در جوهر خویش غلیظ گردد. و قوای نفسانیه نباید آنرا استعمال کند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به لذع شود. || پنهان کردن ماده آهو بچهء خود را در زیر درخت و گودالی. || سست گردیدن پا بر اثر نشستن بر نشیمن ها. (اقرب الموارد).