ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) (حاج میرزا...) ابن محمدعلی طهرانی. از جملهء فقها و از اجلهء علمای دارالخلافه است. حاج هادی جد وی در زمرهء تجار و از شمار ابرار بوده در اواسط عهد خاقان مغفور از بلدهء نور روی بدارالخلافه نهاد و هم در آنجا سکنی گزید. حاج محمدعلی که یکی از پسران وی بوده بر حلیهء امانت آراسته بود بصرافت طبع و میل خاطر در دایرهء اهل علم قدم نهاد بپاکدامنی بر همگنان مزیت یافته بنکاح زنی از خاندان قدس و دودمان اصحاب تقوی مبادرت جست خدایش این فرزند سعادتمند را موهبت فرمود در سیم ربیع الثانی هزار و دویست و سی و شش در دارالخلافهء تهران تولد یافت و چون رتبهء رشد دریافت بتحصیل علوم رغبت کرد یوماً فیوماً آیات قدس و آثار فضل از او ظاهر میشد چنانکه در ده سالگی مقدمات را نیکو فهم کردی و عبارات مشکله را آسان دانستی بدان جهت در صحبت یکی از اعمام خود که در سلک طلاب منظوم بود باصفهان رفت قریب سه سال در آن مکان تحصیل مقدمات کرد پس معاودت کرده دوسال در دارالخلافه بماند سپس بعتبات عالیات مشرف شده و قریب دو سال نیز درآنجا بماند چون اسبابی فراهم نداشت توقفش ممکن نگشت لاجرم بطهران آمد و در این هنگام از علوم ادبیه فارغ بود سپس در مدرسهء خان مروی در محضر آخوند ملاعبدالله زنوزی تحصیل معقول و در نزد علمای دیگر بخواندن فقه و اصول مشغول شد تا سنین عمرش به بیست رسید و ترقیات کامله از وی مشهود شد به ترغیب علماء و فقهای آن زمان اعتکاف عتبات عالیات را وجههء همت ساخته در آن مقام شریف رحل اقامت انداخته بشرف مجلس جناب آقا سید ابراهیم قزوینی رسید و یکچند درآن مدرس عالی از کلمات آن سید جلیل علوم شرعیه استفادت نموده در اواسط دولت شاهنشاه مبرور که در کربلای معلی فتنهء قتل و غارت واقع گردید زیست آن مکان مقدس را نتوانست ناچار به اصفهان رفت بعد از چندی که آشوب و فتنه آن سرزمین مرتفع گشت باز روی بدان مکان شریف نهاد در مدرس مرحوم شیخ مرتضی بتحصیل علوم شرعیه مشغول گشت و در اندک زمان معتمد استاد شده قریب بیست سال در نزد شیخ رَفع الله درجته باستفادت بگذرانید و کره بعد اخری بر مراتب اجتهادش تصدیقات بلیغه فرمود. مقام فضل و رتبهء اجتهادش بر احدی پوشیده نبود و احدیرا مجال انکار نماند در سنه هزار و دویست وهفتاد و هفت هجری از نجف اشرف عزیمت دارالخلافهء طهران نموده و توقف را مصمم گردید مرجع خاص و عام شده همه روزه فقها و علما بمجلس تدریسش حاضر میشدند و از افادات و بیاناتش بهره ها میبردند چون جناب عمده المجتهدین حاج ملاعلی تولیت مدرسه حاج محمد حسین خان فخرالدوله بیافت بتدریس مدرسه اش برگزید و هفت سال در آن مدرسه بتدریس علم فقه و اصول مشغول گردید در اواخر عمر رمدی شدید او را طاری گردید چندی بصرش از حلیهء دیدن عاری ماند و هم درآن ایام اجل موعود در رسید در روز سیم شهر ربیع الثانی هزارودویست و نود و دو که مطابق با روز میلادش بود داعی حق را لبیک گفت در حضرت عبدالعظیم در پشت بقعهء متبرکه حمزه بن موسی مدفون گردید در ایام توقف دارالخلافه اکثری از مسائل فقه و اصول را در دو کتاب که چندین رساله است و همانا بشرح میگذرد با تحقیقی وافی و اسلوبی نغز برشتهء تألیف و تصنیف آورده است رساله ای در صحیح و اعم. رساله ای در اجتماع امر و نهی. رساله ای در جزا. رساله ای در مقدمهء واجب و امر بشیّ. رساله ای در مسائل تخصیص و مجمل و مبین و مطلق و مقید. رساله ای در مفهوم و منطوق. رساله ای در استصحاب. رساله ای در اصل برائت. رساله ای در حجّیت ظنّ. رساله ای در حسن و قبح و ملازمه. رساله ای در مشتق. رساله ای در تعادل و تراجیح. طهارت. خلل صلوه. صلوه مسافر. غصب. وقف. لقطه. قضا و شهادات. رهن. احیاء موات و رساله ای در تقلید. زکوه و اجاره. و میرزا ابوالفضل فرزند کهتر وی را که در عداد فضلا و ادبا محسوب است در ماتم پدر قصیده ای است. (نقل به اختصار از نامهء دانشوران ج 1 ص 472).