تحشم
[تَ حَشْ شُ] (ع مص) ننگ داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تذمم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || شرم داشتن [استحیا]. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || غضب نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || صاحب چاکران و خدمتکاران شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
حُسّاد تو پیش تو ذلیل و متحیر
تو با شرف و حشمت و با جاه و تحشم.
سوزنی.
حُسّاد تو پیش تو ذلیل و متحیر
تو با شرف و حشمت و با جاه و تحشم.
سوزنی.