تحرج
[تَ حَرْ رُ] (ع مص) از گناه به یک سو شدن. (تاج المصادر بیهقی). پرهیز کردن از گناه و توبه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأثم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و حقیقت آن دور شدن از حَرَج است. (اقرب الموارد) تأثم. خارج شدن از حرج و گناه... (تاج العروس ج 2 ص 21). و رجوع به تأثم شود. || برآمدن از تنگی . (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خارج شدن از تنگی. (تاج العروس ایضاً). || بزهمند شدن.(1) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
(1) - این معنی در تاج العروس و اقرب الموارد و قطر المحیط و المنجد نیامده و ظاهراً معنی تأثُّم، صاحب منتهی الارب و تابعان او را به اشتباه انداخته است.
(1) - این معنی در تاج العروس و اقرب الموارد و قطر المحیط و المنجد نیامده و ظاهراً معنی تأثُّم، صاحب منتهی الارب و تابعان او را به اشتباه انداخته است.