تجسس
[تَ جَسْ سُ] (ع مص) خبر جستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). خبر خواستن. (ترجمان عادل بن علی). خبر پرسیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). خبر جستن و بیشتر در بدی باشد و در حدیث است: لاتحسسوا و لاتجسسوا؛ یعنی بگیرید آنچه را آشکار است و واگذارید آنچه را پوشیده است خداوند عز و جل جستجو میکند و از باطن کار... و گفته اند تجسس جستن است برای جز خود و تحسس جستن است برای خود... (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): تجسس در بواطن امور؛ بحث کردن در آنها. (اقرب الموارد). جستجو کردن. (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام) (آنندراج). جستجو و تفحص و تفتیس و پژوهش. (ناظم الاطباء) :
از بیم تجسس رقیبان
سازنده ز دور چون غریبان. نظامی.
شخصی را به تجسس ایشان برگماشتند. (گلستان). از حال ایلک خان و برادرش طغانخان تجسس و تفحص فرمود. (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1 تهران ص331).
از بیم تجسس رقیبان
سازنده ز دور چون غریبان. نظامی.
شخصی را به تجسس ایشان برگماشتند. (گلستان). از حال ایلک خان و برادرش طغانخان تجسس و تفحص فرمود. (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1 تهران ص331).