تثمیر
[تَ] (ع مص) بسیار کردن مال. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افزودن و بسیار کردن. (زوزنی): هر که... مال بدست آورد و در تثمیر آن غفلت ورزد زود درویش شود. (کلیله و دمنه). || میوه چیدن و بمعنی نفع یافتن. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). به ثمر آوردن. (فرهنگ نظام). || مسکه برآوردن شیر. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || دانه بستن کشت. (منتهی الارب) (از قطر المحیط)) (آنندراج).